سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

لحظات سرنوشت ساز در آبادان
محل استقرار ما در این هشت، نه ماهی که در منطقه‌ عملیات بودم، «اهواز» بود،‌نه« آبادان» یعنی اواسط مهر ماه به منطقه رفتم ( مهر ماه 59 تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد‌60) یک ماه بعدش حادثه‌ مجروح شدن من پیش آمد که دیگر نتوانستم بروم. یعنی حدود هشت، نه ماه، بودن من در منطقه‌ جنگی، طول کشید. حدود پانزده روز بعد از شروع عملیات بود که ما به منطقه رفتیم. اول می‌خواستم بروم«دزفول» یعنی از این جا نیت داشتم. بعد روشن شد که اهواز، از جهتی، بیشتر احتیاج دارد. لذا رفتم خدمات امام و برای رفتن به اهواز اجازه گرفتم ، که آن هم برای خودش داستانی دارد.
تا آخر آن سال را کلاً در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد 60 رفتم منطقه‌‌ غرب و یک بررسی وسیع در کل منطقه کردم، برای اطلاعات و چیزهایی که لازم بود؛ تا بعد بیایم و باز مشغول کارهای خودمان شویم. که حوادث « تهران» پیش آمد و مانع از رفتن من به آن‌جا شد. این مدت، غالباً در اهواز بودم. از روزهای اول قصد داشتم بروم «‌خرمشهر» و آبادان؛ لکن نمی‌شد. علت هم این بود که در اهواز، از بس کار زیاد بود، اصلاً از آن محلی که بودیم، تکان نمی‌توانستم بخورم. زیرا کسانی هم که در خرمشهر می‌جنگیدند، بایستی از اهواز پشتیبانی‌شان می‌کردیم.چون واقعاً از هیچ جا پشتیبانی نمی‌شدند.
در آن‌جا ، به طور کلی، دو نوع کار وجود داشت. در آن ستادی که ما بودیم، مرحوم دکتر«‌چمران» فرمانده‌ آن تشکیلات بود و من نیز همان جا مشغول کارهایی بودم. یک نوع کار، کارهای خود اهواز بود. از جمله عملیات و کارهای چریکی و تنظیم گروه‌های کوچک برای کار در صحنه‌ عملیات. البته در این جاها هم، بنده در همان حد توان، مشغول بوده‌ام ... مرحوم چمران هم با من به اهواز آمد. در یک هواپیما، با هم وارد اهواز شدیم. یک مقدار لباس آورده بودند توی همان پادگان لشکر 92، برای همراهان مرحوم چمران. من همراهی نداشتم. محافظینی را هم که داشتم همه را مرخص کردم. گفتم من دیگر به منطقه‌ خطر می‌روم؛ شما می‌خواهید حفاظت جان مرا بکنید؟! دیگر حفاظت معنی ندارد! البته، چند نفرشان، به اصرار زیاد گفتند:« ما هم می‌خواهیم به عنوان بسیجی در آن جا بجنگیم.»
گفتیم:« عیبی ندارد.» لذا بودند و می‌رفتند کارهای خودشان را می‌کردند و به من کاری نداشتند.
مرحوم چمران، همراهان زیادی با خودش داشت. شاید حدود پنجاه، شصت نفر با ایشان بودند. تعدادی لباس سربازی آوردند که اینها بپوشند تا از همان شب اول شروع کنیم. یعنی دوستانی که آن‌ جا در استانداری و لشکر بودند، گفتند،«الان میدان برای شکار تانک و کارهای چریکی هست.» ایشان گفت:« از همین حالا شروع می‌کنیم.»

ادامه مطلب...


برچسب ها : خاطرات دفاع مقدس  ,


      

بسیجی یک دل بیدار دارد

جنون میثم تمار دارد

به یاران مهربان است و به دشمن

اشداء علی الکفار دارد




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارو میکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیتنامه سردار شهید علی تجلایی .

مسئولیت : مسئول آموزشهای تخصصی سپاه

در همه حال پرهیزکار باشید و خدا را حاضر و ناظر بر اعمال خود بدانید یاور ستمدیدگان و مستمندان باشید ، در راه تحقق اهداف این انقلاب آزادیبخش از جان و مال خود دریغ نکنید ، در هر زمان و هر مکان با دست و زبان و عمل امر به معروف و نهی از منکر کنید.




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      

از خاطرات مقام معظم رهبری در دوران هشت ساله دفاع مقدس

در روزهای اول جنگ ، یک نفر نظامی پیش من آمد و فهرستی آورد که انواع و اقسام هواپیماهای ما - جنگی و ترابری- در آن فهرست ذکر شده بود و مشخص گردیده بود که چند روز دیگر همه‌ فروندهای این نوع هواپیماها زمینگیر خواهد شد؛ مثلاً این نوع هواپیما در روز هشتم، این نوع هواپیما در روز دهم، این نوع هواپیما در روز پانزدهم! این فهرست را به من داده بود که خدمت امام ببرم، تا ایشان بدانند که موجودی ما چیست. من به آن فهرست که نگاه کردم، دیدم دیرترین زمانی که هواپیمایی از انواع هواپیماهای ما زمینگیر خواهد شد، در حدود بیست و چند روز است؛ یعنی ما بیست و چند روز دیگر هیج هواپیمایی نداریم که بتواند از روی زمین بلند شود! من وظیفه‌ام بود که این فهرست را ببرم و به امام نشان دهم. ایشان به آن کاغذ نگاه کردند و گفتند: اعتنا نکنید؛ ما می توانیم! برگشتم و به دوستانی که بودند گفتم: امام می گویند می‌توانید،‌آن هواپیماها، به همت شما و با توانستن شما هنوز پرواز می کنند؛ هنوز از بسیاری از تجهیزات پرنده این منطقه پیشترند؛ هنوز در مصاف با بسیاری از کسانی که وسایل مدرن دارند، برتر و فایق‌ترند. از آن روز، نزدیک بیست سال می‌گذرد. این است معجزه‌ همت انسان! این است معجزه‌ ایمان! آنها را ساختند، آنها را تعمیر کردند، با آنها کار کردند؛ البته مبالغ نسبتاً قابل توجهی هم در اواخر به آنها اضافه شد، آنجه مهم است، روحیه و ایمان است؛ قدردانی چیزی است که این انقلاب و این حرکت عظیم به ما داده است؛ یعنی خودباوری ، یعنی استقبال ، یعنی عزت، یعنی قطع رابطه آقا بالاسری کسانی که مدعی آقا بالاسری بر همه‌ دنیایند.

(بیانات در دیدار جمعی از پرسنل نیروی هوایی 19/11/1377)




برچسب ها : خاطرات دفاع مقدس  ,


      
پنج شنبه 89/2/16 6:5 ع

سلام بر همه افتخاراتمان ،  سلام بر همه شهدای اسلام ، سلام بر جبهه های حق علیه باطل ، سلام بر شلمچه ، سلام بر فکه ، سلام بر درگوهه ، سلام بر طلاحیه ، سلام بر کرخه ، سلام بر دشت عباس ، سلام بر مهران ، سلام بر کانی مانگا سلام بر حاج عمران ، سلام بر حلبچه ، سلام بر هویزه ، سلام بر پاهای خسته ای که ساعتها و روز ها به سوی دشمن دویدند سلام بر نفس زدنهای بی امان ، سلام بر گردانی که کامل رفت و نیمه برگشت ، سلام بر نگرانیهای صبح عملیات ، سلام بر سختیهلی نفس گیر عملیات ، ای جنگ ما به تمامی قامت تو سلام می کنیم و بر تمامی لحظه های تو درود می فرستیم . ای جنگ از ما به تو سلام ، اما نه اینکه سلامت بمانی ، ما جنگ را دوست نداریم و هیچگاه آن را آرزو نکردیم بلکه بنا بر تکلیف آنرا به آغوش کشیدیم . اگر ما مرد جنگ هستیم ولی جنگجو نیستیم ، ما لعنت می کنیم دشمنانی را که طناب شلیک توپخانه را به سوی ما کشید ، خدایا از تو می خواهیم ما را جز سربازان امام زمان (عج ) قرار دهی تا همراه ایشان خاکریزهای فتح نشده را فتح کنیم و انتقام تمامی خونها را از دشمنان اسلام و انقلاب بگیریم .  




برچسب ها : خاطرات دفاع مقدس  ,


      
یکشنبه 89/2/12 3:34 ع

کوه پرسید ز رود،

زیر این سقف کبود

راز ماندن در چیست؟

گفت: در رفتن من

کوه پرسید: و من؟

گفت : در ماندن تو

بلبلی گفت: و من؟

خنده ای کرد و گفت:

در غزلخوانی تو

آه از آن آبادی

که در آن کوه رود،

رود، مرداب شود،

و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،

و نخواند دیگر،

من و تو، بلبل و کوه و رودیم

راز ماندن جز، در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده یمان نیست، بدان!




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیتنامه سردار شهید عادل ذاکری.

مسئولیت: فرمانده گروهان در گردان حضرت علی اصغر (ع) لشکر 31 عاشورا

ولادت : 1346/مراغه

شهادت : 1363/ عملیات بدر

شهادت یک انتخاب است ما برای امتحان آفریده شده ایم و خوشا به حال آنانکه از این امتحان الهی پیروز بیرون بیایند.




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      
سه شنبه 89/2/7 5:3 ع

-         ای شهیدان دست ما را هم بگیرید .

-         به دوستانمان بگوئید ما بیچارگان را فراموش نکنند .

-         شهدا شرمنده شمائیم .

-         برای شادی روح مطهر شهدا صلوات .




برچسب ها : درد و دل با شهدا  ,


      

مفقودین عزیز ، محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. امام خمینی (ره)

امروز روز پنجم  است که در محاصره هستیم ، آب را جیره بندی کرده ایم ، نان را جیره بندی کرده ایم ... عطش همه را هلاک کرده . همه را جزء شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند .دیگر شهدا تشنه نیستند . فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه (س)

" آخرین برگ دففترچه یاد داشت یکی از شهدای گردان حنظله لشکر 27 محمد رسول الله در کانال سوم فکه  در حین تفحص بدست آمده "

سلا م ما بر این پاره های دل ملت که دل از زندگی راحت کندند تا آرامش دل امت و امام تضمین شود . (مقام معظم رهبری)




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیتنامه سردارشهید قربان باقرپور.

مسئولیت : فرمانده گروهان ش - م ، لشکر 31 عاشورا

ولادت : 1343/سراب

شهادت : 1364/ فاو- والفجر 8

...خدایا ! امام امت این نور پر فروغ عالم اسلام را در پناه خویش مصون و محفوظ بدار. من با شهادتم گفتم: که رهبرم را هرگز تنها نخواهم گذاشت .




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,