سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
چهارشنبه 90/2/28 4:13 ع

اتل متل پهلوون

اتل متل یه بابا

یه بابای شکسته

خیلی پهلوون، ولی

نحیف و زار و خسته

بپرس ازش تا بگه

چه جور میشه سوخت و ساخت

با فروش زندگی

اجاره خونه پرداخت

بپرس رنگ فاطمه

برای چی پریده

یا از کجا می آره

اجاره خونه میده

آی قصه قصه قصه

نون و پنیر و پسته

مامان، بابا، بچه ها

کنار هم نشسته

حمیده پشت بابا

نشسته رو شونه هاش

محمد و ملیحه

دست میکشن رو موهاش

یه خورده اون طرف تر

مامان کنار دیوار

زل زده به باباجون

با او دو چشم بیمار

تو خونه هر کی امروز

از بابا چیزی می خاد

چون که قراره بابا

با دستای پر بیاد

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...


برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
دوشنبه 90/2/19 4:37 ع

امام جماعت یکی از مساجد شیراز می‌گفت : « در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر 28 تن از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر را به شیراز آورده بودند. پس از این‌که خیل جمعیت حزب‌الله در قبرستان دارالرحمه‌ی شیراز بر اجساد مطهر و گلگون این شهیدان نماز خواندند. علمای شهر که در مراسم حضور داشتند ، مسئولیت تلقین شهدا را بر عهده گرفتند ، از جمله خود من .
وقتی درون قبر رفتم و شروع به تلقین شهیدی کردم ، با صحنه‌ای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم ، تا جایی که ناچار شدم به دلیل انقلاب روحی ، تلقین را نیمه‌کاره رها کنم و از قبر بیرون بیایم .
ماجرا این بود که هنگام قرائت نام مبارک ائمه در تلقین ، تا به اسم مبارک حضرت صاحب‌الزمان (عج) رسیدم ، مشاهده کردم که شهید انگار زنده است ، لبخندی زد و سرش را تا نزدیکی سینه به حالت احترام پایین آورد .»

منبع : کتاب کرامات شهدا




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      
پنج شنبه 90/2/15 12:23 ع

داشتیم از خط به عقب باز می‌گشتیم . «قائم مقامی‌» در کنارم بود و می‌گفت: «نمی‌دانم چه کرده‌ایم که خداوند ما را لایق شهادت نمی‌داند.» گفتم: « شاید می‌خواهد که ما خدمت بیشتری به اسلام و مسلمین بکنیم.»
پاسخ داد: « نه ، من باید شهید می‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است . آخر در خواب دیده بودم که شهید می‌شوم و امام زمان (ع) دستم را گرفته و به همراه خود می‌برد .» درهمین حال ، یک خمپاره‌ی 120 کنار ماشین ما به زمین خورد و این بنده‌ی عاشق به شهادت رسید .
هنگام شهادت ، لبخند بسیار زیبایی بر لب داشت که همه‌مان را مسحور خود کرده بود . گویی مشایعت امام زمان (عج) او را چنین به وجد آورده بود .

منبع :کتاب لحظه ‌های آسمانی
راوی : محمد رضایی




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
شنبه 90/2/10 8:39 ص

پیامبر اکرم (صلّی ‌الله‌ علیه‌ وآله) می فرمایند :

فَوقَ کُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّی یُقْتَلَ الرَّجُلُ فی سَبیلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ.

بالای هر نیکی، نیکی دیگری است، مگر کشته شدن در راه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ؛ که هیچ نیکی بالاتر از آن نیست.

بحار الأنوار، ج 2، ص 156




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی ازفرمایشات سردارشهید خسرو علی آبادی.

ولادت : 1332/تبریز

شهادت : 1358/ تبریز

زمانی که مردم مستضعف کشورمان در زیر چکمه های خونین استعمارگران لکد مال میشوند ما چطور میتوانیم به درس و دانشگاه فکر کنیم.




برچسب ها : پیام شهدا  ,