سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

در ابتدای جنگ یک دانشجوی  رشته پزشکی ،خودش را از آمریکا به جبهه های جنگ رسانده بود . ودر جبهه کرخه   پا را از خط مقدم عقب تر نمی گذاشت .هرچه  به او اصرار می کردیم  به خط دوم که برای او سنگری  ساخته شده بود  برود تا بتواند بچه هایی را که مجروح می شوند مداوا کند،نمی پذیرفت.در نهایت با اصرار زیاد؛پذیرفت ودر خط دوم مستقر شود.

یک روز که با همدیگر صحبت می کردیم  گفت: دوست دارم در نماز صبح در حال سجده به گونه ای شهید بشوم که چیزی از جسم من باقی نماند ،چون در مقابل امام حسین ع که برادرش ابوالفضل آن گونه به شهادت رسید ،خجالت میکشم.چند روز بعد صبحگاهان در حال نماز ودر هنگام سجده خمپاره ای به او اصابت کرد واو را تکه تکه کرد .این خمپاره سفیری بود که او را به بهشت اعلی کشانید.

راوی:همرزم شهید

منبع:کتاب سروهای سرخ ص 159




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      
جمعه 93/4/20 7:44 ع

شهید مهدی باکری

آقای مهدی من را به عنوان مسئول تدارکات لشکر انتخاب کرده بود.

انباردارمان آمد و به من گفت: یک بسیجی اینجاست که اندازه ده نفر کار می کند، هیچی هم نمی خواهد؛ نه مرخصی، نه تشویقی. اگر می شود این نیرو را بدهید به من.

گفتم:این نیرو که تو می گویی کیست؟

به جای یکی هم دوتا دوتا گونی می برد توی انبار.گفت:الان دارد گونی خالی می کند.

گفتم:برویم ببینیمش. انباردار گفت:آنجاست، او را می گویم.
فاصله کمی زیاد بود و او هم مشغول کار کردن. جلوتر رفتیم. هنوز به آنها نرسیده بودیم که دیدم کسی را که از او تعریف و تمجید می کند، آقا مهدی است. همین که من او را دیدم، او هم من را دید و بلافاصله با اشاره چشم و ابرو به من فهماند که چیزی نگویم. جلوتر که رفتیم، گفت:هیچی نگو، بگذار کارم را انجام بدهم.
اما من اصلا توی حال خودم نبودم، با این حال حرفی نزدم؛ تا اینکه بار تمام شد. دیگر طاقتم تمام شده بود، رفتم به انبار دار گفتم:هیچ می دانی این بسیجی که به کار گرفتی کیست؟

گفت:نه، کیه مگر؟ گفتم:او آقا مهدی فرمانده لشکر است!!!!

.انباردار از خجالت آب شده بود. دوست داشت زمین دهان باز کند و او را ببلعد. 
رفت سراغ آقا مهدی و از او عذر خواهی کرد و می خواست دستش را ببوسد که آقا مهدی اجازه نداد و گفت:شما من را وادار نکردید، من وظیفه خودم می دانستم که به شما کمک کنم. اصلا خودت را ناراحت نکن. بعد به من گفت:مرد حسابی چی می شد حالا دندان روی جگر می گذاشتی و حرف نمی زدی؟

منبع: \"خاطرات ناب (3)، صفحه 59، انتشارات قدر ولایت




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

پادگان دوکوهه یکی از بزرگترین پادگان های ارتش به حساب می آمد . این پادگان که اکنون نیز در اختیار ارتش جمهوری اسلامی ایران است در فاصله 10 کیلومتری شهر اندیمشک واقع است.

دو کوهه به خاطر وجود دو تپه که در کنار هم قرار گرفته اند و در دشت صافی از دور جلب توجه می کند به این نام نامیده شده است.




برچسب ها : پاسخ به شبهات دفاع مقدس  ,


      
پنج شنبه 93/4/19 8:26 ع

دهلاویه روستایی است در شمال غربی سوسنگرد که در روزهای اول جنگ مورد تهاجم رژیم بعث قرار گرفت. مدافعان دهلاویه 10 روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا اینکه در 24 آبان 1359 توان مقاومت بر ایشان نماند و دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند . در 26 خردادماه 1360 نیروهای شهید چمران طی عملیاتی دهلاویه را آزاد کردند لیکن دشمن مجددا این روستا را اشغال کرد. در این عملیات ایرج رستمی فرمانده نیروهای خودی به شهادت رسید. هنگامی که دکتر مصطفی چمران برای معرفی فرمانده جدید عازم دهلاویه شده بود، در این منطقه بر اثر اصابت گلوله خمپاره به شدت مجروح شد و هنگام انتقال به اهواز به شهادت رسید.

دهلاویه در 27 شهریور 1360 طی عملیات « شهید آیت ا... مدنی » آزاد شد. بنای یادمان شهید چمران در سال 74 به دست آزاده مجاهد شهید حجت الاسلام سید علی اکبر ابو ترابی ( یکی از یاران شهید چمران ) افتتاح گردید و در سال 1384 پیکر مطهر یک شهید گمنام در محوطه مرکزی آن به خاک سپرده شد. در فروردین 1385 رهبر معظم انقلاب اسلامی در این یادمان با مردم منطقه و زائران راهیان نور دیدار و برای ایشان سخنرانی کردند.

 




برچسب ها : مناطق جنگی  ,


      
یکشنبه 93/4/8 12:39 ص

 

شهیده طاهره هاشمی

    همه چیز طاهره عجیب بود و در عین حال دلنشین... حتی امضایش. با ترکیب اول نام و نام خانوادگی اش، کلمه ی طه را به دست آورده بود و با آن امضای قشنگی می کرد. می گفت: "دوست دارم پایین نوشته ام، کلامی از قرآن باشد."

    در سن و سالی بود که همه ی نوجوان ها، دوست دارند خوب بخورند و خوب بپوشند و خوب بگردند. با این که ما برادرها و پدرمان پول تو جیبی خوبی به او می دادیم، کمتر می دیدیم چیزی برای خودش بخرد. همیشه مرتب و آراسته می گشت، اما دنبال خرید نبود. تا جایی که خواهرها به او اعتراض می کردند: "چرا چیزی برای خودت نمی خری؟" طاهره جواب می داد: "پس اینها که دارم، چیه؟" می گفتند: "آخر پول هایت را چکار میکنی دختر! " و طاهره می خندید و از جواب طفره می رفت.

    بعدها فهمیدیم پول هایش را، خرج دوستان و همکلاسی هایی می کند که اوضاع زندگی شان چندان رو به راه نبود. برایشان لوازم التحریر می خرید. کیف و کفش و حتی خوراکی زنگ تفریح. گاهی وقت ها، حتی به خانواده هایشان هم کمک می کرد.

    این ها را دیر فهمیدیم. وقتی در برگزاری مراسم شهادتش، دوستانش دسته دسته می آمدند و با جان و دل، کمکمان می کردند و می گفتند: "هرچه قدر کمک کنیم، عوض خوبی های طاهره نمی شود."

شهیده طاهره هاشمی

تولد : 1346

شهادت : 1360

علت شهادت : درگیری 6بهمنِ شهرستان آمل

برگرفته از : عروس آسمان ، صفحه 41

 




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
یکشنبه 93/4/8 12:30 ص

 - شهید محمد علی یوسفی: خواهرم !سیاهی چادر تو کوبنده تراز سرخی خون من است.

- شهید سید مرتضی محمدی: خواهرم! اولین سخن من با تو این است که حجابت را حفظ کن، زیراحجاب تو، وقارتوست و وقارتو، افتخارماست.

-   شهید ناصرمهماندوست: یک پیام به زنان محترمه جامعه انقلابی ایران دارم که ای مادران و خواهران ! این سنگر بزرگ مبارزه باشیاطین را حفظ کنید و فاطمه (س)و زینب (س ) را الگوی خویش قرار دهید و بدانید که یک زن مومنه، شخصیت واحترام وعزت او درجامعه، به حفظ حجابش درتمام زمینه های اجتماعی و فردی هست.

-   شهید سید رضا موسوی نسب: به تمام خواهرانم توصیه می کنم که مواظب حجاب خود باشند... که بی حجابی ،خیانت به خون شهیدان است و آن را پایمال می کند و در روز قیامت، درمقابل فاطمه زهرا(س) بی حجاب ها شرمنده اند.

- شهید احمد قربانزاده: اما توای خواهرم ! قبل ازهرچیز، استعمار،ازسیاهی چادرتو می ترسد.

- شهید عباس نصرآبادی: وشما خواهرانم را دعوت به تقوی و پاکدامنی و عفت می نمایم.

- شهید ابوالفضل معراجی: مادرم! از شما و خواهرانم می خواهم که با حفظ حجاب و عفت خویش ، راه دین اسلام و این انقلاب را پایدارنگه دارید، چه بسا که خون های زیادی برای پیروزی این انقلاب، ریخته شده است.

- شهید محمدرضا ذوالفقاری: مادرم، خواهرم و همسرم حجابتان را حفظ کنید که سنگرشما حجاب است.

- شهید عبدا... محمودی: و تو ای خواهر دینی ام: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است از خون سرخ من کوبنده تر است.   

-   سردار شهید رحیم آنجفی:خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوایتان می کشید. حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب، دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند.

-   شهید محمد کریم غفرانی:حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.

-   شهید حمید رضا نظام: خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.

-   شهید سید محمد تقی میرغفوریان:از تمامی خواهرانم می خواهم که حجاب، این لباس رزم را حافظ باشند.

-   طلبه شهید محمد جواد نوبختی: خواهرم: همچون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت کن.

-   شهید صادق مهدی پور: یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.      

-   شهید بهرام یادگاری: خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.

- شهید حمید رستمی: به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید. 

-   شهید علی رضائیان: شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما ، جامعه را از فساد به سوی معنویت و صفا می کشاند.

-   شهید علی روحی نجفی: از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است.

-   شهید غلامرضا عسگری:مادرم… من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.

-   شهید محمد علی فرزانه: خواهرم: زینب گونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است حفظ کن.

- شهید علی رازقندی: واما شما ای خواهران حزب الله پیروان حضرت زهرا(س)، وارثان زینب (س)، بردوش دارندگان رسالت عظیم تربیت فرزندان،اول درحفظ حجاب خودکوشا باشید. به این مسئله اهمیت زیادی بدهید. خیلی مواظب حجابتان باشید که دنیا به فکر آن است تا فحشا و منکرات را درکشورمان توسعه دهد و تنها عامل جلوگیری آن شمایید. با حفظ حجاب اعلام دارید که ما پیشرو غربیها که بی حجابی را تمدن می دانند نیستیم و تنها الگویمان بزرگترین زن جهان یعنی زهرای اطهر(س)است.

- شهید حسین ریوندی: همسرم! حجاب خود را، چه حجاب درونی «حیا» و چه حجاب ظاهری که همان چادر است، چه درخلوتگاه و چه در بیرون، حفظ نما.

- شهید باقررادمرد: همسرمهربانم درتمام لحظات زندگی تقوی را سرلوحه کارخود قراربده و از حجاب وعفت اسلامی خود که آبروی شیعه به آن است لحظه ای غافل نشو.

-   شهید قربان صفدری بروانلو: دخترم حجاب خود را حفظ کن، چنانکه حضرت فاطمه (س) حجاب خود را حفظ می کرد.

-   شهید احمد اصغری: از خواهرم و دیگر خواهرانم می خواهم که حجاب خود را حفظ کرده و نگذارید که فرهنگ غرب در ایران اسلامی پیدا شود.

- شهید جواد ظهوریان: شما خواهرانم، حجابتان که ثمره خون شهیدان است حفظ کنید و سعی کنید که خون شهیدان را پایمال نکنید.

- شهید عباس ظریف پیوندی: خواهرم، حجاب تو همانند این است که سنگر خالی مراپرکرده ای و بدان که حجاب تو همانند تیری است که به قلب هر کافری میزنی.

-شهید سید جواد عسگریان: تو ای دخترم، حجاب تو وقارتوست.




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
یکشنبه 93/4/8 12:21 ص

بعد از نوشیدن آب، یکی یکی، لیوان خالی را به سقا می‌دادیم. او اصرار داشت عبارتی بگوئیم که تا حالا کسی نگفته باشد و برای همه هم جالب باشد. یکی می‌گفت: «سلام بر حسین (ع)، لعنت بر یزید» دیگری می‌گفت: «سلام بر حسین (ع)،لعنت بر صدام» اما از همه بامزه ‌تر عبارت: «سلام بر حسین (ع)، لگد بر یزید» بود که برای همه بسیار جالب بود.




برچسب ها : لبخند بزن برادر  ,


      
جمعه 93/4/6 8:19 ع

بعد از مدت ها برگشته بودیم ارومیه. شب خانه ی یکی از آشناها ماندیم. صبح که برای نماز پا شدیم، به م گفت « گمونم اینا واسه ی نماز پا نشدن.» بعدش گفت « سر صبحونه باید یه فیلم کوچیک بازی کنی!» گفتم« یعنی چی ؟ » گفت « مثلا من از دست تو عصبانی می شم که چرا پا نشدی نمازت رو بخونی. چرا بی توجهی کردی و از این حرفا. به در میگم که دیوار بشنوه.» گفتم « نه، من نمی تونم .» گفتن« واسه ی چی ؟ این جوری به ش تذکر می دیم.یه جوری که ناراحت نشه.»گفتم « آخه تاحالا ندیده م چه جوری عصبانی می شی. همین که دهنت رو باز کنی تا سرم داد بزنی، خنده م می گیره،همه چی معلوم می شه. زشته.» هرچه اصرار کرد که لازمه، گفتم«نمی تونم خب.خنده م می گیره.» بعد ها آن بنده ی خدا یک نامه از مهدی نشانم داد. درباره ی نماز و اهمیتش.

منبع : یادگاران ص22 و کتاب باکری انتشارات روایت فتح




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
جمعه 93/4/6 7:42 ع

هر وقت منزل پدر می رفت، دستش را می بوسید. تا پدر و مادرش غذا را شروع نمی کردند، دست به غذا نمی زد. همسرش می گه: شبی مهمان منزل پدری شان بودیم، پدرشان هنوز نیامده بود، دیدم حاج مهدی ( شهید عبدالمهدی مغفوری ) داخل نمیاد! رفتم پیشش گفتم: چرا بیرون نشستی؟ گفت: (( می ترسم بیام داخل خوابم ببره و پدرم از راه برسه. اون وقت جواب این بی احترامی رو چطور بدم؟ چطور جبران کنم؟ )) خستگی از چهره اش می بارید ولی صبر کرد تا پدرش بیاد بعد بخوابه.

منبع: یوسف دلها/ص36




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
جمعه 93/4/6 7:23 ع

 

ضابط قوه قضائیه بود. اتاقای زندانیا رو با دستای خودش جارو میزد . باهاشون خیلی مهربون بود و به آب و غذاشون می رسید و اینطور نبود که حالا چون مجرم هستن باهاشون بد رفتاری کنه یا نیش و کنایه بهشون بزنه . بر عکس ، همیشه براشون از خدا و توبه و انجام کارای خوب حرف میزد . همیشه به ما میگفت : اینا مهمونای ما هستن؛ همونطور که هیچ وقت با مهمون بد اخلاقی نمیکنیم ، باید همیشه با اینا مهربون باشیم ؛ بلکه با دیدن رفتار ما به فکر اصلاح خودشون بیفتن و بنده خوبی برای خدا بشن .

شهیده رقیه محمودی اصل

تولد : 1359

شهادت : 1376

علت شهادت : در حین نگهبانی ، توسط زندانیان

برگرفته از : باید امشب بروم ، صفحه 10 و 26

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

بیشترین چیزی که مردم را به بهشت می برد ، تقوا و خوش خلقی است .

وسائل الشیعه ، جلد 12 ، صفحه 153

 




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
   1   2      >