سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
چهارشنبه 98/1/14 7:0 ع

شهید غلامعلی رجبی

کاخ غلامرضا پهلوی

توی دوران سربازی شده‌بود راننده‌ی قریب، پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا  پهلوی. توی باغ لب به چیزی نمیزد، آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای قریب درآمده‌بود که همه به من التماس میکنن اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرن ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار میذارم رو هم بر نمیداری ببری؟!

یکبار موقع ناهار به کاخ رسیده‌بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده‌بود که هرچه می‌خواهد بهش بدهند. آن‌روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسرهای مختلف.
به این جا که رسید مادر با کنجکاوی پرسید«خب مادر، چی خوردی؟» غلامعلی خندید، گفت خب معلومه، هیچی! اومدم تو کوچه‌ها یه نونوایی پیدا کردم، یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی، ناهارم رو خوردم.

برگرفته از مجموعه کتاب یادگاران جلد (24)




برچسب ها : خاطرات دفاع مقدس  ,


مطلب بعدی : فرازی از وصیتنامه شهید امیر سرتیپ جمشید جاودانیان        مطلب قبلی : شهید غلامعلی رجبی