سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
جمعه 97/8/4 9:53 ع

در باشگاه کشتی بودیم. ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد و گفت: «ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! تو راه که می‌اومدی، دوتا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف می‌زدند!» به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود تو فکر. ناراحت شد! انگار توقع چنین حرفی را نداشت. جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خنده‌ام گرفت! پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به‌جای ساک ورزشی لباس‌ها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود! از آن به بعد، این‌گونه به باشگاه می‌آمد! بچه‌ها می‌گفتند: «بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می‌یایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم، بعد لباس تنگ بپوشیم؛ اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم...»
ابراهیم به حرف آن‌ها اهمیت نمی‌داد. به دوستانش توصیه می‌کرد که اگر ورزش برای خدا باشه، میشه عبادت؛ اما اگر با هر نیت دیگه‌ای باشه، ضرر می‌کنین.

منبع: کتاب سلام بر ابراهیم 1، ص 40
شهید ابراهیم هادی




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
جمعه 97/7/27 10:1 ع

قدرشناسی تا آخر عمر

روزی به اتفاق هم از روستا می‌آمدیم که دیدم از ماشین پیاده شد و به پیرمردی که به نظر نمی‌رسید وضع اقتصادی بدی داشته باشد، پولی داد. از آقا نورعلی پرسیدم: «موضوع چیه؟!» گفت: «این مرد برای من یک روز که چوپان کوچکی بودم، کار بزرگی انجام داد. باران شدیدی می‌بارید. این مرد، وقتی مرا دید، «کَپَنَک» (نوعی لباس نمدی مخصوص چوپانان) خودش را از روی دوشش درآورد و روی من انداخت و گفت: «این را بگیر و اینجا استراحت کن.» من هیچ‌وقت این محبت او را فراموش نمی‌کنم و تا زنده هستم کمکش می‌کنم.» حاج‌آقا محبت هیچ‌کس را فراموش نمی‌کرد و این را «قهرقلی» که آن چوپان است به یاد دارد.

منبع: موسسه فرهنگی هنری شهید شوشتری
راوی: همسر شهید
 سردار شهید نورعلی شوشتری




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
سه شنبه 97/5/2 4:16 ع

#ویژگی برجسته داریوش رضایی نژاد از زبان #همسرش: تسلط بر #نفس بود؛
همسرم در ع?ن حال که مسئول?ت پذ?ر و متعهد بود، بر نفس خود تسلط داشت؛ گر چه شا?د ه?چ و?ژگی او به اندازه تسلطی که بر نفسش داشت، برجسته نبود

#همسرشه?درضا?ینژاد: داشتههای دار?وش فراوان بود، اما با ا?ن وجود بر نفس خود تسلط داشت و هرگز بر خودش غره نمیشد.




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  , شهدای دانشمند  ,


      

شهیدی که با یک اذان معجزه کرد

 معجزه اذان

در یکی از عملیات‌ها کارگره خورده بود، نزدیک اذان صبح بود و باید کاری می‌کردیم، اما نمی‌دانستیم چه کاری بهتره. یکدفعه ابراهیم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقی‌ها حرکت کرد و بعد روی تخته سنگی به سمت قبله ایستاد! با صدای بلند شروع به گفتن اذان صبح کرد! ما هر چه داد می‌زدیم که ابراهیم بیا عقب، الان عراقی‌ها تو رو میزنن، فایده نداشت. تقریباً تا آخر اذان را گفت.

با تعجب دیدیم که صدای تیراندازی عراقی‌ها قطع شده! ولی همان موقع یک گلوله شلیک شد و به ابراهیم اصابت کرد ما هم آوردیمش عقب! امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست ناگهان متوجه شدیم تعدادی از سمت عراقی‌ها با پارچه های #سفید دستانشان را بالا گرفته و به سمت ما می‌آمدند، اول فکر کردیم حقه باشد اما بعد دیدیم همه آن‌ها به همراه فرمانده‌شان خودشان را تسلیم کردند، فرمانده‌شان را بازجویی کردیم او با #گریه می‌گفت به ما گفته‌بودند شما مسلمان نیستید اما وقتی یکی از شما #اذان گفت فهمیدیم شما اهل نماز و شهادت به پیامبرید وقتی موذن نام #امیرالمومنین (ع) را برد با خود گفتم ما داریم با برادرانمان می‌جنگیم، من و کسانی که با من هم عقیده بودند تصمیم گرفتیم تسلیم بشیم، بقیه هم برگشتند عقب.

وقتی فهمیدند ابراهیم زنده است همه به دیدارش رفتند ابراهیم حتی کسی را که شلیک کرده بود بخشید بعد از آن فرمانده عراقی به ما کمک های زیادی کرد و بعد ها در یکی از عملیات ها متوجه شدیم عده ای از عراقی‌ها علیه صدام میجنگند که یکی از آنها همان فرمانده‌ای بود که خود را با معجزه اذان ابراهیم تسلیم کرده بود.

کتاب سلام بر ابراهیم، ص135

 

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
   1   2   3   4   5   >>   >