شهیدعبدالرحیم اسماعیل طحان
مدت ده سال بود که از او خبری نداشتیم، نه میدانستیم شهید شده است نه اسیر. تا اینکه یک شب او را در عالم خواب دیدم. بسیار مهربان بود، و در حالیکه چهرهای خندان داشت، گفت: «مادر! اینقدر بیتابی نکن، به زودی پیش شما خواهم آمد».
چند روز بعد وقتی پیکر مطهر تعدادی از شهدا را تشییع کردند، تابوت «عبدالرحیم» هم بر امواج دستهای حلقه شده بر دوش مردم چون نگین انگشتری میدرخشید.
منبع :روزنامه اطلاعات
راوی : مادرشهید