سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

شهید محمد علی رجایی

سفره انداختند. آبگوشت و دوغ و ماست و ... مشروب هم آوردند. یکدفعه مثل برق گرفته ها ازجا پرید. « یادم رفته بود ... کار واجبی داشتم!! ببخشید.» رجایی غذا نخورده رفت.

منبع : کتاب « خدا که هست » نوشته مجید تولایی