سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

سلام بر ابراهیم

خاطره از دوستان شهید

سالهای اول دهه 50 رافراموش نمی کنم.مسابقه کشتی جوانان بود.ابراهیم دراوج آمادگی به سر می برد.وزن 74 کیلو.در مسابقات قهرمانی تهران همه حریفان را از پیش رو برداشته بود.بیشتر آنها را با ضربه فنی!

حریفان فینال او همان سال قهرمان ارتشهای جهان شده بود.گفتم:داش ابرام.این حریف تو خیلی قوی نیست.تا اینجا هم شانسی اومده. مطمئن باش سریع پیروز می شی.فقط بادقت کشتی بگیر!

جایزه قهرمانی مسابقه نقدی بود.مسابقه فینال برگزار شد.اما ابراهیم آنقدر ضعیف کشتی گرفت تا حریفش قهرمان شود!

این را حریفش می گفت.قبل از مسابقه به ابراهیم گفته بود:من می خواهم ازدواج کنم. به این جایزه خیلی احتیاج دارم.مادرم هم اینجا آمده.من می دونم که تو پیروز می شوی اما من روضربه نکن! کاری کن ما زیاد ضایع نشیم!

برای همین ابراهیم کار عجیبی کرد. مثل پوریای ولی. مردانگی را به نمایش گذاشت. ابراهیم نفسش را ضربه کرد. و اورا از این قبیل کارها زیاد انجام می داد. هر کاری برای شکستن نفس لازم بود دریغ نمی کرد !

از باربری در بازار ! تا رسیدگی به خانواده های بی سرپرست و...

ورزشکار بود. چهره زیبا و بدن ورزیده داشت. اما همیشه موهایش را از ته می زد ! لباس گشاد می پوشید ! مبادا دچار هوای نفس شود و...

رفته بودیم دیدن عارف وارسته حاج میرزا اسماعیل دولابی.ایشان رو کرد به ابراهیم وگفت:آقا جان مارا نصیحت کن !ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. می گفت :حاج آقا مارا خجالت ندین.

مداح بود صدای زیبایی داشت .در منطقه برای رزمندگان مداحی می کرد.بیشتر برای حضرت زهرا (ع) می خواند.یکبار مسئله ای پیش آمد که گفت:دیگر نمی خوانم دگر مداحی نمی کنم.!

اما صبح روز بعد دوباره شروع به مداحی کرد.حضرت زهرا (ع) رادر خواب دیده بود.فرموده بودند:نگو نمی خوانم ما تورا دوست داریم.هرکس گفت بخوان تو هم بخوان.

در منطقه گیلان غرب مسئول اطلاعات بود.در جنوب هم جزء نیروی اطلاعات لشکر بود.قبل از عملیات والفجر مقدماتی از همه رفقا خدا حافظی کرد. گویی میدانست زمان دیدار فرارسیده است.

در شب اول حمله خودش را به بچه های گردان کمیل رساند. با شجاعت پنج در کانال کمیل در جنوب فکه مقاومت کرد . بیشتر بچه های مجروح را به عقب فرستاد.

روز 22 بهمن 61 عراقی ها آماده شدند که به کانال حمله کنند . ابراهیم باقی مانده بچه ها را به عقب فرستاد . او تنها با ملاوک خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید . حتی جنازه اش پیدا نشد.

معلم وارسته ، ورزشکارخود ساخته ، مداح دلسوخته ، ابراهیم هادی در فکه ماند تا خورشیدی باشد ،  برای راهیان نور.

منبع: کتاب شهید گمنام