سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

بوی خوش

 

راوی: مجید احمدیان و یکی از دوستان زنده یاد عبدالله ضابط

هر روز برای پیدا کردن شهدا وارد خاک عراق می‌شدیم. یک گروه از افسران عراقی به همراه فرمانده خودشان همراه ما بودند. اسم این فرمانده عراقی ستار بود. می‌گفتند از نیروهای استخبارات و اطلاعات است.

به نظر انسان بی‌اعتقادی بود. مدتی گذشت. یک روز صبح وقتی کار را شروع کردیم. یک دفعه ستار ما را صدا کرد.

گفت: از آنجا بوی خوش می‌آید. در این بیابان هر جا بوی عطر بیاید شهید ایرانی آنجاست!!

شروع به جستجو کردیم. زمین را کندیم. پس از مقداری حفاری پیکر دو شهید بی‌نشان در کنار یکدیگر نمایان شد.

استشمام بوی خوش از شهدا برای ما طبیعی بود. بچه‌های تفحص همیشه این بو را حس می‌کردند. حتی زمانی که شهیدی را از میان گل و لای خارج می‌نمودیم یکباره بوی عطر همه جا را فرا می‌گرفت.

اما آن روز نفهمیدیم که عراقی‌ها هم این بوی خوش را حس می‌کنند.

*************

بوی عطر عجیبی آمد. مطمئن بودم عطر و ادکلن دنیایی نیست. این بو را نه تنها من بلکه همه‌ی بچه‌های گروه حس می‌کردند. از فکّه آمدیم طلائیه باز هم بوی خوش همراه ما بود!

می‌دانستیم علت این بوی خوش از کجاست. در فکّه شهید بی‌نشانی پیدا شده بود که به طرز عجیبی بوی عط می‌داد. اما نمی‌دانستیم چرا این بوی مست کننده هنوز ادامه دارد.

ساعتی بعد علت آن را فهمیدم. زنده یاد حاج عبدالله ضابط سجاده‌اش را باز کرد! بوی خوش از داخل سجاده‌ی او بود.

کمی از خاک اطراف جمجمه شهید را داخل جانمازش ریخته بود. این بوی عجیب از آنجا بود.

در زمانی که همه به فکر دنیای خود بودند حاج عبدالله تفحص سیره شهدا را آغاز نمود. با دست خالی و با عنایات شهدا جلو رفت. بعد هم میهمان شهدا گردید.

کمی از خاک اطراف جمجمه شهید را داخل جانمازش ریخته بود. این بوی عجیب از آنجا بود.

منبع: کتاب شهید گمنام –خاطره 59