بوی بهشت
شهید مظلوم آیةالله دکتر بهشتی
نماز را که خواندیم وبیرون آمدیم دکتر برای این که دوباره وضو بگیرد ، بازگشت.
جلسه ی حساسی بود از هرسه قوه آمده بودند.
مدت کوتاهی نگذشته بود که ایشان هم به جمع حضار پیوست.
از گوشه و کنار جلسه هر کس یک چیزی می گفت.
-حاج آقا! امشب خیلی نورانی شده اید!
-چشم شما قشنگ می بیند.
پس از تصویب تغییر دستور جلسه ، قرعه ی آغاز بحث به نام دکتر افتاد.
ایشان پشت تریبون رفت و درباره ی انتخاب رئیس جمهور و این که باید روحانی باشد یا غیر روحانی اندکی صحبت کرد و گفت: در هرصورت تعیین و معرفی رئیس جمهور به عهده ی این جلسه است ، منتها اول باید هیاتی راتعیین کنیم که خدمت امام بروند و نظر ایشان را در باره ی روحانی بودن یا نبودن رئیس جمهور آینده جویا شوند.
ده دقیقه ای از آغاز نطق دکتر می گذشت وساعت20/8را نشان می داد. دکتر مکثی کرد و به مستمعین دور تا دو رجلسه نگاه کرد. وقتی از همراهی ایشان به بحث مطمئن شد ، یک باره گفت: "بچه ها! بوی بهشت می آید! آیا شما هم این بو را استشمام می کنید؟"
در همین لحظه انفجار مهیبی حزب جمهوری اسلامی را لرزاند و ساختمان فرو ریخت.
«سید محمد حسینی بهشتی-نگاهی به زندگی ومبارزات شهید دکتربهشتی-فرشته ی مرادی ص64»