سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

پاسخ به دو پرسش درباره دفاع مقدس- قسمت 1

در این مقاله سعى شده است به دو پرسش مهم درباره دفاع مقدس پاسخ داده شود:

1. آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده است یا به ضرر آن؟

2. آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام(ره) امکان پذیر بود یا خیر؟

در بررسى هاى به عمل آمده در خصوص پرسش اوّل به این نتیجه رسیدیم که چون صدام و حامیان بین المللى او به اهداف از پیش تعیین شده خود نرسیده، بلکه نسبت به اهداف خود نیز حساس تر شده بودند و با توجه به خوى تجاوزگرى صدام و حزب بعث و با عدم ضمانت اجرایى بین المللى درباره قطعنامه 598 سازمان ملل در آن مقطع زمانى، هیچ اقدامى از نظر عقل جز استمرار جنگ به مصلحت نظام نبوده و هر تصمیمى غیر از آن نادرست بوده است.

اما در پاسخ به پرسش دوم نیز با توجه به ویژگى هاى خاص حضرت امام(ره) در مدیریت و رهبرى انقلاب و سخنان ایشان پس از فتح خرمشهر و اظهارات فرماندهان دفاع مقدس، به این نتیجه مى رسیم که حضرت امام(ره) به هیچ وجه تمایل به صلح تحمیلى نداشتند، بلکه مى خواستند ضمن احتیاط و دقت لازم تصمیمى عقلانى گرفته شود. بدین جهت نیز پس از گرفتن نظرات کارشناسانه فرماندهان دفاع مقدس متقاعد شدند که مى بایست با تمام توان در مقابل دشمن ایستاد و امر دفاع را ادامه داد.

مقدمه

هشت سال دفاع مقدس، مقطعى درخشان در تاریخ انقلاب اسلامى ایران است که به جرأت مى توان گفت تثبیت انقلاب اسلامى مدیون آن است، امروزه دشمنان انقلاب اسلامى درکنار هر حرکت انقلاب، در چهره اى ناصحانه و دلسوزانه اما با ماهیتى مزوّرانه و منافقانه ظهور مى کنند تا دل ها را بربایند، تفرقه ایجاد کنند و خادمین به انقلاب اسلامى را خائن معرفى نمایند.

بحران سازى و ایجاد جنگ روانى از جمله تاکتیک هاى مؤثر دشمنان در داخل نظام است که نوک پیکان این جوسازى ها و شانتاژهاى تبلیغاتى نیز متوجه مقدسات نظام بویژه جایگاه مقدس رهبرى، نهادهاى انقلاب و ارزش هایى مانند دفاع مقدس مى باشد. دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه با طرح این شبهات سعى دارند در اذهان عموم نسبت به افتخارات سال هاى جنگ ایجاد شک و تردید کرده، از این طریق، نسل دوم انقلاب بویژه جوانان تحصیل کرده را با ارزش ها، اصول و افتخار آفرینان انقلاب و دفاع مقدس بیگانه نمایند.

بر این اساس به دلیل طرح برخى پرسش ها درباره ادامه جنگ پس از آزادسازى خرمشهر درصدد برآمدیم ضمن تجزیه و تحلیل آن، در حد توان، پاسخى منطقى به آن ها بدهیم.

طرح پرسش ها

برخى از نویسندگان، از روى آگاهى یا نا آگاهى، مطالبى را در خصوص دفاع مقدس در مطبوعات منعکس کردند که منجر به ظهور پرسشهایى در افکار عمومى گردید.

به عنوان مثال یکى از اساتید دانشگاه امام صادق(ع) مى گوید:

ادامه جنگ اقدامى بدون دلیل بود؛ در جایى که کشورهاى خلیج، حاضر به پرداختن غرامت جنگ بودند، ما بى جهت جنگ را ادامه دادیم تا جایى که تسلیم فشار نظامى عراق شدیم.

فرد دیگرى نیز در یکى از روزنامه ها چنین اظهار نظر مى نماید:

ادامه جنگ امرى غیر عاقلانه بود، همه چیز براى پذیرش خواسته هاى ما آماده بود، ولى پس از سال ها ادامه جنگ همه چیز از دستمان رفت.

در همین راستا نیز کتابى تحت عنوان «عالیجناب سرخپوش» به بازار آمد و ضمن مخدوش ساختن شخصیت یکى از مسئولین نظام، استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زیر سؤال برد. نویسنده در این کتاب مى نویسد:

آقاى هاشمى رفسنجانى مسئولیت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به عهده امام مى گذارند، در حالى که حاج سید احمد خمینى(ره) فرمودند:

در مقابل مسائل خرمشهر، امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود. اما بالاخره مسئولین جنگ گفتند که باید تا کنار شط العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصولا با این کار موافق نبودند و گفتند اگر بناست که شما جنگ را ادامه دهید، بدانید که اگر این جنگ با این وضعى که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنى نیست، و ما باید این جنگ را تا نقطه اى خاص ادامه بدهیم و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع براى پایان جنگ است.

و سپس یادآور مى گردد که آقاى هاشمى در خاطرات روز 15 / 12 / 1360 خود مى نویسد:

وابسته نظامى ایتالیا گفته: کشورهاى نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارات جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود.

بدین ترتیب نویسنده مذکور ضمن گزینش کردن بخشى از مصاحبه مرحوم حاج سید احمد خمینى که در روزنامه جمهورى اسلامى به چاپ رسیده بود، سعى مى کند:

اولاً) استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را یک جرم در تاریخ انقلاب معرفى نماید؛

ثانیاً) ضمن تحمیلى دانستن جنگ به حضرت امام، هدایتگرى هاى فرماندهى کل قوا را در زمان جنگ زیر سؤال برد.

بدین ترتیب براى اینکه ما صحت و سقم این شبهه را مشخص نماییم مى بایست به دو سؤال جواب دهیم:

1. آیا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بود یا به ضرر آن؟

2. آیا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذیر بود یا خیر؟

براى پاسخ به سؤال اول سعى خواهیم کرد استمرار جنگ را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسى قرار دهیم.

1. هدف از تحمیل جنگ به ایران

طبق بررسى هاى به عمل آمده و اعترافات فرماندهان حزب بعث و استراتژیست هاى کاخ سفید، هدف از تحمیل جنگ به ایران موارد زیر بوده است:

ـ نابودى انقلاب اسلامى و یا حداقل کنترل آن؛

ـ تشکیل عربستان بزرگ؛

ـ تصرف خوزستان و گرفتن کل شط العرب؛

بدین ترتیب در 31 شهریور 1359 صدام به این نتیجه رسیده بود که حکومت ایران به دلیل انقلاب، از نظر توان نظامى بسیار ضعیف شده، لذا از آن موقعیت استفاده کرده و با حمایت و تحریک قدرت هاى استعمارى جنگ را بر ما تحمیل کرد. حالا این سؤال مطرح است که آیا دشمن پس از فتح خرمشهر متنبه شده و هدف «نابودى انقلاب اسلامى» را رها کرده بود یا خیر؟

اصولا دشمن از جنگ به عنوان ابزارى براى رسیدن به اهداف خود استفاده مى کرد. اما جمهورى اسلامى بعد از فتح خرمشهر، مقتدرتر شده بود و به همین جهت خطر آن در نزد دشمنان نیز افزون تر شده بود. بنابراین دشمن چون به هدف خود نرسیده بود، به دنبال این بود که این نظام تقویت شده را به انحاء مختلف تضعیف نماید.

نکته دیگرى نیز مطرح بود و آن این که، دشمن از اهدافش دست برنداشته بلکه نسبت به اهدافش هوشیارتر هم شده و حمایت هاى دیگرى هم ممکن بود جلب نماید. در این حال، چه تضمینى وجود داشت که با توقف جنگ دیگر اقدام به تجاوز مجدد نکند؟ بنابراین منطق نظامى در آن شرایط، حکم مى کرد که براى رفتن به پشت میز مذاکره و توقف جنگ، ایران پشتوانه اى به عنوان تضمین صلح داشته باشد و این پشتوانه چیزى جز پیشروى در قسمتى از خاک عراق نمى توانست باشد.

2. خوى تجاوزگرى صدام و حزب بعث

در سال 1361 در شرایطى زمزمه هاى صلح و آتش بس از سوى عراق و متحدان منطقه اى آن مطرح شد که جمهورى اسلامى به عنوان پیروز جنگ، توانسته بود در مقابل عراق، قدرت نمایى کند و به همین جهت نیز به هیچ وجه حاضر به دادن کوچک ترین امتیاز به طرف مقابل نبود و شرایط ملى هم به او چنین اجازه اى نمى داد.

از طرف دیگر، صدام در جنگ به شدت تضعیف شده و در طى دو سال نیروهایش به شکل مفتضحانه یا فرار کردند یا اسیر شدند و یا کشته شدند که این ضربه بزرگى به حزب بعث و ارتش عراق بود به شکلى که سازماندهى ارتش عراق در آن مقطع زمانى به کلى بهم ریخت و نیز اهدافى که زمان شروع جنگ در ذهن استراتژیست هاى نظامى بغداد بود هیچ کدام محقق نشده و طبیعى بود که صدام به عنوان رئیس حزب بعث عراق مى بایست توجیهى براى قول هایى که در ابتداى جنگ به مردمش داده بود مى داشت.

با توجه به روحیه روانى و خوى تجاوزگرى صدام قطعا بعثى ها به دنبال صلح دایم نبودند، اما زمزمه هاى صلح را مطرح مى کردند تا با این تاکتیک ضمن تجهیز قوا، ارتش به هم ریخته خود را سر و سامانى داده و پس از آن اقدام به تجاوز مجدد نمایند. صدام توجیه اولیه اش براى شروع جنگ این بود که: «قرارداد 1975 الجزایر به ما تحمیل شد؛ چون از یک طرف توان نظامى و تسلیحاتى ما به شدت کاهش یافته بود و از طرف دیگر چون عقبه استراتژیکى ایران با توجه به حمایت هاى شدید آمریکا بسیار قوى بود، ما مجبور به انعقاد قرار داد شدیم و به همین جهت امروز اعلام مى کنیم که قرار داد مزبور مورد قبول ما نیست و ناگزیر هستیم از طریق قوه قهریه و جنگ به حق و حقوق تضییع شده خود برسیم» و به همین بهانه به خاک جمهورى اسلامى ایران حمله کرد. لذا اگر ایران پس از فتح خرمشهر هم حاضر مى شد آتش بس نماید و تن به صلح بدهد، قطعا زمانى که عراق احساس مى کرد نقاط ضعف خود را برطرف نموده است، مجددا به ایران حمله مى کرد و این بار موفق هم مى شد، چرا که صحنه جنگ در جبهه ایران به علت آتش بس و صلح سرد شده بود و نیروها به عقب برگردانده مى شدند و به دلیل احساس پیروزى، شور و شوق جنگ در آنان کم شده، امکان فراخوانى مجدد آنان به جبهه ها غیر ممکن و یا بسیار مشکل بود. به همین جهت لشکر ایران اسلامى در مقابل ارتش تازه نفس عراق تن به شکست مى داد.

حالا اگر چنین وضعیتى رخ مى داد چه تضمینى براى احقاق حق ملت ایران وجود داشت؟

کدام مرجع بین المللى از ایران حمایت مى کرد؟ بدین ترتیب مى بینیم که ما با توجه به شرایط روحى و روانى صدام و خوى تجاوزگرى او، چاره اى جز دفاع و استمرار جنگ و حتى پیشروى در خاک عراق براى به دست آوردن امتیازى که این خوى تجاوزگرى را تعدیل نماید نداشتیم.

حالا ممکن است کسى بگوید مگر این خوى تجاوزگرى در سال 1367 (زمان قبول قطعنامه) در صدام و حزب بعث نبود؟ پس چرا به ایران حمله نکرد؟

در جواب باید گفت که:

اولاً) پس از قبول قطعنامه 598 از سوى ایران، عراق اقدام به حمله وسیعى در مناطق جنوبى ایران کرد و موفق شد مجددا قسمت هایى از خاک ایران را به تصرف درآورد، اما در همان زمان ایران خیلى زود توانست توازن قوا را در جبهه ها به وجود آورده و تک عراق را با قدرت جواب دهد و او را یک بار دیگر به عقب براند و شرایط را به گونه اى تغییر دهد که دیگر صدام نتواند اقدام به تجاوز نماید و به همین جهت نیز ناچار شد به پذیرش قطعنامه 598 تن دهد.

ثانیاً) در سال 1367 ایران پشتوانه بین المللى به نام قطعنامه 598 سازمان ملل متحد داشت که تا حدودى او را حمایت مى کرد، اما در مقطع زمانى سال 1361 هیچ سند رسمى که بتواند ایران را در صحنه بین الملل پشتیبانى کند وجود نداشت.

ثالثاً) این خوى تجاوزگرى صدام پس از قبول قطعنامه 598 و ناامیدى از حمله مجدد به ایران او را درگیر جنگى در خلیج فارس با کویت کرد که منجر به کاهش شدید قدرت او در منطقه گردید و دیگر توانایى مقابله با ایران را از دست داده بود.

3. بعد حقوقى

درباره دلایل حقوقى استمرار جنگ پس از عملیات بیت المقدس، مطالب زیر بیان مى گردد:

در خصوص تعارضات داخلى یک کشور یا یک واحد سیاسى، با توجه به این که قوانین و مقررات حقوقى نهادینه شده اند و نظام هاى حقوقى هر کشور اقتدار کافى را در سطح جامعه دارا مى باشند، امکان این امر براى هر دولتى فراهم است که با متخلفین از قوانین و مقررات و متجاوزین به حقوق مردم برخورد قاطع داشته باشد.

وقتى چنین برخوردى از سوى دستگاه هاى مربوطه بر جامعه حاکم باشد خود به خود اقدام فردى و انتقام جویانه توسط افراد ممنوع مى شود، اما چنانچه در جامعه اى چنین حاکمیتى از سوى دستگاههاى اجرایى و قضایى وجود نداشته باشد، ناچار افراد متوسل به توانایى هاى فردى شده و جهت استیفاى حقوق خوداقدامات خودسرانه اى را انجام مى دهند و جامعه را با هرج و مرج مواجه مى سازند؛ مانند احقاق حق در جوامع بدوى. جامعه بین المللى و حقوق بین الملل هم در آغاز همین گونه بود ونهاد حقوق بین الملل هنوز هم نتوانسته اقتدارات عالیه را شکل بدهد. در جامعه بین المللى، رکنى است به نام «سازمان ملل متحد» که براساس منشور ملل متحد شکل گرفت و به وجود آمد. اختیاراتى هم براساس همین منشور به سازمان مزبور داده شد. این اختیارات عمدتا محدود شده اند به اختیاراتى که در فصل هفتم منشور، به شوراى امنیت براى مقابله با متجاوز داده شده است.

وظایف شوراى امنیت هم براساس صلاحیت هایش به دو بخش کلى تقسیم مى شود:

1. تشخیص متجاوز

2. رأى به اقدامات متناسب با تجاوز به صور مختلف، از قبیل محاصره اقتصادى، قطع روابط دیپلماتیک، تعطیلى فرودگاه ها، بمباران بنادر، اقدام مستقیم نظامى و... غیره.

اما ساختار شوراى امنیت داراى بافتى است که منجر به عدم اجراى وظایف شورا به صورت عادلانه در سطح بین المللى شده است. شوراى امنیت داراى پنج عضو دائم است که رأى هر کدام از این پنج عضو در تصمیم گیرى شورا سرنوشت ساز است.

به همین جهت امروزه در سطح بین الملى هر کشورى که بخواهد خارج از منافع این پنج عضو اقدامى را انجام دهد، هنگام تعیین متجاوز و اجراى وظایف شورا در قبال کشورها، عضو دائم شوراى امنیت سعى مى کند کشور مخالف منافع خود را محکوم کند. بنابراین با این وضعیتى که بر حقوق بین الملل حاکم است چگونه سازمان ملل متحد مى تواند عدالت را در احقاق حق کشورها اعمال نماید؟ نمونه بارز این بى عدالتى را مى توان در برخورد سازمان ملل نسبت به اشغال فلسطین به دست رژیم صهیونیستى و جنگ ایران و عراق جستجو کرد.

بدین ترتیب در چنین شرایطى، اگر کشورى به واسطه استقامت و صبر خود توانست حق خود را به صورت قانونى بگیرد، آن کشور موفق است، اما اگر نتوانست از حق و حقوق خودش به صورت قانونى دفاع کند، نمى تواند منتظر بماند تا اینکه هستى و نیستى خود را از دست دهد. لذا مجبور به دفاع و سرکوب متجاوز مى شود.

حالا برگردیم به زمان بعد از فتح خرمشهر، ایران کشورى بود که مورد تجاوز واقع شده، شهرهایش ویران گردیده، میلیاردها ریال خسارت اقتصادى دیده، بخشى از خاکش هنوز در اشغال حزب بعث قرار داشت و نیروى انسانى وسیعى را هم از دست داده بود.

با توجه به وضعیت و شرایطى که بر شوراى امنیت و حقوق بین الملل حاکم بود، با فرض این که ایران جنگ را خاتمه مى داد و وارد خاک عراق نمى شد، براساس چه مبنایى عراق را مجبور مى کرد حقوق او را ادا کند؟ با چه اهرمى عراق را وادار مى کرد تا در مقابل او تمکین کند؟ آیا غیر از امتیازگیرى از عراق و پیشروى در قسمتى از خاک آن راه دیگرى براى احقاق حق باقى مانده بود؟

دقت در زمان و موقعیتى که شوراى امنیت سازمان ملل قطعنامه 598 را صادر کرد بسیار جالب و مهم است، قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در سال 1365، در زمان اوج قدرت ایران، و در زمانى که بندر استراتژیکى فاو و شرق بصره را در اختیار داشت. صادر شد. این امر نشان مى دهد که قدرت هاى منطقه اى و فرا منطقه اى بویژه همان پنج عضو دائم شوراى امنیت، در مقطعى از جنگ، که عراق را شدیدا در موضع ضعف دیدند و ایران را در موضع قدرت، از ترس به خطر افتادن منافعشان اقدام به صدور چنین قطعنامه اى کردند و در اصل در مقابل ما تمکین نمودند و همین مسئله مى تواند به خوبى اثبات نماید که بهترین و دقیق ترین سیاستى که مسئولین جنگ مى توانستند پس از پیروزى عملیات بیت المقدس اتخاذ نمایند، همین استمرار و تداوم جنگ بود.

در این جا شاید این شبهه مطرح گردد که: اعراب حاضر شده بودند 60 میلیارد دلار غرامت جنگى به ایران بپردازند و ما با قبول این غرامت مى توانستیم حقوق خود را بدست آوریم.

در این خصوص نیز باید گفت که هر چند حقوق تضییع شده ملت ایران فقط خسارات مادى نبود که بتوان با دریافت غرامتى آن را نادیده گرفت. اما به هرحال به فرض قبول این مسئله، ضمانتى براى حرف عربستان و دیگر کشورها وجود نداشت. هنگامى که رزمندگان اسلام بخش بزرگى از خاک عراق را تصرف کردند، عربستان دیگر چنین سخنى نگفت! چون موقعیت ایران عوض شده و در اوج قدرت بود و مى توانست عقب نشینى خود را موکول به پرداخت غرامت نماید.

بنابراین تدبیر مسئولان جنگ بود که به صرف مطرح شدن چنین مطلب بدون پشتوانه اى جنگ را خاتمه ندهند و به پاى میز مذاکره نروند. اگر چنین مى کردند امروز مخاطب قرار مى گرفتند که چرا فریب سخنان بدون پشتوانه را خورده و صلح را پذیرفته اند؟!

پرسش دوم: آیا استمرار جنگ بدون نظر قاطع حضرت امام امکان پذیر بود یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا استمرار و تداوم جنگ ـ آن گونه که برخى مطبوعات مطرح کرده اند ـ به حضرت امام تحمیلى بود یا خیر؟

براى رسیدن به پاسخ این سؤال نیز باید به ابعاد مختلف استمرار جنگ از دیدگاه شخص حضرت امام و دیگر مسئولان نظام و دفاع مقدس پرداخت.

1. از بعد تکلیف شرعى

حضرت امام در خصوص دفاع مقدس فرمودند: «ما براى اداى تکلیف جنگیده ایم.»

این سخن حضرت امام، به بخش اعظمى از سؤال مورد نظر پاسخ مى گوید.

در رأس هرم قدرت در جمهورى اسلامى ایران، بر خلاف دیگر کشورهاى دنیا ولى فقیه و مجتهد جامع الشرایطى قرار دارد که تمام امور کلان نظام را سیاستگذارى مى کند. تصمیم گیرى در امر جنگ و صلح نیز به صراحت قانون اساسى به عهده ولى فقیه و رهبرى این کشور مى باشد. بنابراین مردم مسلمان ایران هم با توجه به وظیفه دینى خود، اطاعت از فرامین ولى فقیه را بر خود تکلیف شرعى فرض کرده اند وهمین عمل به تکلیف و جلب رضایتِ ایزدمنان، انگیزه حضور آنان در عرصه هاى نبرد بوده است.

حضرت امام نیز در این خصوص مى فرمایند: ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نماید و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند. یا درجاى دیگر مى فرمایند «...راستى مگر فراموش کرده اید ما براى اداى تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است».

سؤال این است آیا ممکن است، زمانى که استمرار جنگ از سوى ولى فقیه زمان یک تکلیف شرعى مطرح مى شود و همه مکلف به انجام آن مى گردند، خود ایشان به این تکلیف ایمان نداشته باشند؟ یعنى کسى حکم به تکلیف نماید در صورتى که خود بدان ایمان پیدا نکرده باشد. اگر کسى باشد که چنین چیزى را بپذیرد مشخص مى شود که هیچ اطلاعى از سابقه، ویژگى ها و خصوصیات حضرت امام نداشته است. در صورتى که ما بدون هیچ تردیدى ایمان داریم که حضرت امام اول خود ایمان به وظیفه الهى پیدا کردند و سپس به مردم امر نمودند که شما هم با چنین انگیزه اى (انجام تکلیف شرعى) پا به میدان نبرد بگذارید، که در هر صورت پیروز هستید.

ادامه دارد