خاطره از شهید محمد بروجردی
خاطره از شهید محمد بروجردی
بی محافظ می آمد بیرون.
می گفت: خیالتون راحت باشه.
اگه اجلم رسیده باشه، صدتا محافظ هم که باشه، کاری از دستشون برنمی آد.
محافظ هاش دل خونی داشتند ازش، یک وقت می دیدند غیبش زده. کجارفته معلوم نبود.
منبع:یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 65