نماز شب
نماز شب حاج اصغر و حاج اکبر ترک نمی شد. آنها در حالیکه فضای خانه را همیشه شاد نگه می داشتند،
به هیچ عنوان تعلق خاطر به دنیا نداشتند. یادم هست یک شب از خواب پریدم.
دیدم علی اصغر در حال نماز شب خواندن است، به شوخی گفتم: بخواب! هنوز اذان نگفته اند!
او هم جواب داد: تو بخواب که خوابت دیر شده! علی اکبر هم همینطور، یک حمام کوچکی داشتیم گوشه حیاط که
فقط یک نفر داخل آن جا می شد. حاج اکبر، بخاطر اینکه مزاحم خانواده نشود، می رفت داخل آن حمام و نماز شب می خواندو
ما گاها از صدای گریه او متوجه می شدیم که کجاست و مشغول چه کاری است.
خاطره ای از زندگی شهیدان علی اکبر و علی اصغر صادقی
منبع: کتاب صادقی