زنِ نیمه عریانِ سرهنگ
شهیدعبدالحسین برونسے
سربازیش را باید داخل خانهی جناب سرهنگ میگذراند آن هم زمان شاه وقتے وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمهای ?ه انتظارش را می?شید آماده ?رد جریمهاش تمیز ?ردن تمام دست شویےهای پادگان بود هیجده دستشویے ?ه در هر نوبت چهار نفر مأمور نظافتشان بودند هفت روز از این جریمه سنگین میگذشت ?ه سرهنگ برای بازرسے آمد و گفتـبچه دهاتے سر عقل اومدی؟ عبدالحسین ?ه نمیخواست دست از اعتقادش ب?شد گفت این هیجده توالت ?ه سهله اگه سطل بدی دستم و بگی همهی این ?ثافت ها رو خالے ?ن توی بش?ه بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم ?ارت همین باشه با ?مال میل قبول می?نم ولے دیگه توی اون خونه پا نمی ذارم بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتے دیدند حریف اعتقاداتش نمیشوند ?وتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمات
منبع: خاکهای نرم ?وش?، ص20-16