عاشقانه به سب? شهدا
عاشقانه به سب? شهدا
نمیشناختمـش اومدن خواستگاری واسه اولین بار بود ?ه منو میدید یادمـہ بعد ازدواج بهم گفت اولین باری ?ه دیدمت با خودم گفتم این همونیه ?ه من میخوام اولش دلم نمیخواست باهاش ازدواج ?نم بابام اصرار به این ازدواج داشت بالاخره زمانے ?ه قرار شد جواب مثبت بهش بدم گفتم اگر شرم و طبع دخترانه ام بگذارد سؤال عشق تو را هم جواب جواهم داد زندگیمون زبون زد همه بود داریوش آدم شوخ طبعی بود و عشق وافری داشت تا روز آخر زندگیشم این عشقو نشون میداد همیشه احساس خوشبختے می?ردم خیلے ?م پیش میومد ?ه بـه اسم صداش ?نم بیشتر وقتا بهش میگفتم زندگیم داریوش واقعاً زندگے من بود سالهای اول زندگے یه ترس عجیبے داشتم ?ه ن?نه زندگی به این خوبے رو از دست بدم آخرشم آمد به سرم از آن چـہ میترسیدم چه سخت بود روز شهادتش تصور این?ه عزیزترین ?س زندگیتو جلو چشات گلوله بارون ?نن وـنتونی واسش ?اری ?نی امان از دل زینب خودم دیدم ز بالای بلندے
عزیز مادرم را سر بریدند همیشه واسه آرمیتا این یه بیت شعرو میخون حُسنَت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری بـہ اتفاق جهان میتوان گرفت
راوے ،همسر شھید داریوش رضایےنژاد