سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

کمک به پدر با سن کم

شهید علم داریوش رضایی نژاد
کمک به پدر با سن کم
مسئولیت یک فروشگاه تعاونی را داده بودند به بابا. ما طبق معمول می‌رفتیم و خرابکاری می‌کردیم اما داریوش می‌آمد و به بابا کمک می‌کرد. با اینکه کلاس پنجم بود و سنی نداشت، تمام حسابداری تعاونی با او بود. به‌خاطر همین چیزها، بابا، داریوش را از همه بیشتر دوست داشت. اگر می‌خواست قسم بخورد می‌گفت: به جان داریوش! مثل همین امروز که ناخودآگاه جان داریوش را قسم خورد و جگر همه‌مان را کباب کرد.
داریوش اینقدر پیش همه عزیز و دوست داشتنی بود که حتی خدا بیامرز عمو عبدالرضا ما هم که هفت هشت بچه داشت هر موقع می‌خواست قسم بخورد می‌گفت: به جون داریوش که خیلی برام عزیزه.
برگرفته از کتاب شهید علم، دفتر دوم