شب قبل از شهادت شهید ستاری ، فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوریاسلامی ایران و همراهان ایشان ، حدود ساعت 2 بامداد در خواب عدهی زیادی را در حال حرکت دیدم که درمیان آنها برادرم سعید که در منطقهی فکه با شهید آوینی به درجهی والای شهادت رسیده بود ، دیده میشد.
برادرم و شهید آوینی و چند نفر دیگر شنلهای سبز رنگ زیبایی بر دوش داشتند ، و بر روی سرشان نیمتاجی به چشم میخورد . روز بود و آنها در حال حرکت . هرچه سعید را صدا زدم ، جواب نمیداد و توجهی نمیکرد ، با خودم گفتم معلوم است ، وقتی به سرش تاج گذاشته است به من توجهی نمیکند. در این میان سعید که متوجه نگرانیم شده بود ، با اشاره به من فهماند که بعداً توضیح میدهد.
پس از چند لحظه به سوی من آمد و گفت : «عدهای مهمان داشتیم ، آمده بودند و ما در حال استقبال از آنها بودیم ». پرسیدم: «پهلوی شما میآیند؟» گفت: «نه پهلوی شهدای احد میروند».
صبح همان روز رادیو خبر سقوط هواپیمای شهیدان ستاری ، اردستانی ، یاسینی ، شجاعی و... را اعلام کرده بود ، به جز شهید اردستانی همهی آنها در ردیف قبر سعید به خاک سپرده شدند.
منبع : کتاب لحظه های آسمانی
راوی : خواهر شهید یزدان پرست
برچسب ها :
یاد و خاطره شهدا ,