سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
دوشنبه 89/10/13 11:46 ص

در سال 1376 که به مدینه‌ی منوره و مکه‌ی معظمه مشرف شدم، نمی‌دانم چرا عجیب احساس تنهایی می‌کردم، اما همین که چشمم به دیوارهای مدینه افتاد، پدر شهیدم را دیدم که دستش را در دستم گذاشت و گفت: «این‌جا احساس تنهایی نکن! من در مسجد النبی (ص) منتظر تو هستم.» اما من که جایی را بلد نبودم و مجبور بودم صبر کنم تا با گروه بروم. دلم چون پرنده‌ی سرگشته‌ای به قفس تن می‌کوبید و طاقت صبر نداشت.
هنگام صبح، صدای اذان از هر سوی شهر مدینه به گوش می‌رسید، اما در میان صداها، صدایی برایم آشنا بود. آری صدای دلنشین پدر بود که مرا به سمت خود می‌کشاند.
به سوی صدا روانه شدم و مسجد النبی (ص) را در مقابلم دیدم. در آن سفر عظیم، در تمام لحظات پدرم را در کنار خود احساس می‌کردم و او از دردهای نهفته‌ی کوچه‌های مدینه برایم می‌خواند. دیگر آرامش یافته بودم و این آرامش، نتیجه‌ی هدیه‌ای بود که خداوند به من عطا فرموده بود. یعنی حضور پدرم!

منبع :ویژه نامه ی روایت عشق صفحه ی 5 و 6

راوی : آسیه کرم علی 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ