سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
سه شنبه 89/10/21 3:54 ع

یک‌بار اتفاق افتاد که بچه‌ها چند روز می‌گشتند و شهید پیدا نمی‌کردند. رمز شکستن قفل و پیدا کردن شهید، نام مقدس حضرت زهرا (س)‌ بود. 15 روز گشتیم و شهید پیدا نکردیم. بعد یک روز صبح بلند شده و سوار ماشین شدیم که برویم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهید پیدا می‌کنیم، بعد گفتم که این ذکر را زمزمه کنید:

دست و من عنایت و لطف و عطای فاطمه (س)

منم گدای فاطمه، منم گــــــدای فاطمه (س) »

تعدادی این ذکر را خواندند. بچه‌ها حالی پیدا کردند و گفتیم: «یا حضرت زهرا (س)‌ ما امروز گدای شماییم. آمده‌ایم زائران امام حسین (ع) را پیدا کنیم. اعتقاد هم داریم که هیچ گدایی را از در خانه‌ات رد نمی‌کنی.»

همان‌طور که از تپه بالا می‌رفتیم، یک برآمدگی دیدیم. کلنگ زدیم، کارت شناسایی شهید بیرون آمد. شهید از لشگر 17 و گردان ولی‌عصر (عج) بود.

یک روز صبح هم چند تا شهید پیدا کردیم. در کانال ماهی که اکثراً مجهو‌ل‌الهویه بودند. اولین شهیدی که پیدا شد، شهیدی بود که اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهید شده بود. فکر می‌کنم نزدیک به 430 تکه بود.

بعد از آن شهیدی پیدا شد که از کمر به پایین بود و فقط شلوار و کتانی او پیدا بود. بچه‌ها ابتدا نگاه کردند ولی چیزی متوجه نشدند. از شلوار و کتانی‌اش معلوم بود ایرانی است. 15 _ 20 دقیقه‌ای نشستم و با او حرف زدم و گفتم که شما خودتان ناظر و شاهد هستی. بیا و کمک کن من اثری از تو به دست بیاورم. توجهی نشد. حدود یک ساعت با این شهید صحبت کردم، گفتم اگر اثری از تو پیدا شود، به نیت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات می‌فرستم. مگر تو نمی‌خواهی به حضرت زهرا (س‌) خیری برسد.

بعد گفتم که یک زیارت عاشورا برایت همین‌جا می‌خوانم. کمک کن. ظهر بود و هوا خیلی گرم. بچه‌ها برای نماز رفته بودند. گفتم اگر کمک کنی آثاری از تو پیدا شود، همین‌جا برایت روضه‌ی حضرت زهرا (س) می‌خوانم. دیدم خبری نشد. بعد گریه کردم و گفتم عیبی ندارد و ما دو تا این‌جا هستیم؛ ولی من فکر می‌کردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بیاید، غوغا می‌کنید. اعتقادم این بود که در برابر اسم حضرت زهرا (س)‌ از خودتان واکنش نشان می‌دهید.

در همین حال و هوا دستم به کتانی او خورد. دیدم روی زبانه‌ی کتانی نوشته است: «حسین سعیدی از اردکان یزد.» همین نوشته باعث شناسایی او شد. همان ‌جا برایش یک زیارت عاشورا و روضه‌ی حضرت زهرا (س)‌ خواندم.

منبع :کتاب کرامات شهدا   -  صفحه: 88

راوی : حاج حسین کاجی




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ