شبی در خواب دیدم که من و مهدی با هم به مکانی رفتیم که اتاقهای زیادی داشت. در یکی از اتاقها که بزرگ بود، تمام اهل بیت (ع) حضور داشتند. من خیلی خوشحال بودم. ناگهان به مهدی گفتند: «شما باید به اتاق جلویی بروید.» ایشان رفتند و من ماندم.
پرسیدم: «در آن اتاق کیست؟» گفتند: «حضرت رسول (ص) هستند.» من هم میخواستم بروم ولی مانع شدند و گفتند: «هنوز نوبت شما نشده، باید صبر کنی.» وقتی از خواب بیدار شدم دیدم مهدی هم بیدار شده، خوابم را برایش تعریف کردم. متوجه شدم او هم همین خواب را دیده و از خواب بیدار شده است.
منبع :کتاب 15 آیه - صفحه: 115
راوی : همسر شهید
برچسب ها :
یاد و خاطره شهدا ,