سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
شنبه 89/12/14 12:13 ع

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها

که اونها رو دوس دارن

آخه غیر اون دو تا

هیچ کسی رو ندارن

مامان، بابا رو میخاد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی که از دردسر

دست می ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هرچی

جلوش باشه می شکنه

همون وقتی که هر کی

پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر

هیچ کسی رو نداره

اون وقتی که باباجون

موجی میشه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می زد که

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می زد توی صورتش

قسم می داد بابارو

به فاطمه(س)، به جدّش

تورو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره می بینه

تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن

بچه های محله

بابا یهو دویدو

زد تو دیوار با کلّه

هی تند و تند سرش رو

بابا می زد تو دیوار

قسم میداد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره های باباجون

پیچید یهو تو گوشم

الو الو کربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می گفت

کشتند بچه ها رو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد، بخابین

الو الو کربلا

پس نخودا چی شدن؟

کمک می خایم حاجی جون

بچه ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد!

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اونهایی که از بابام

فقط امروز و دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت از نبرده

شرافت و خون دل

نشونه های مَرده

ای اونایی که امروز

دارین بهش می خندین

باری خنده هاتون

دردشو می پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه روز به هم می رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام، کلیدِ

قفل درِ بهشته

درو کنه هر کسی

هر چیزی رو که کِشته

یه روز پشیمون می شین

که دیگه خیلی دیره

گریه های مادرم

یقه تونو می گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

کی میگه که دروغه؟!...

شعر از :

ابوالفضل سپهر




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ