سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
چهارشنبه 90/2/28 4:13 ع

اتل متل پهلوون

اتل متل یه بابا

یه بابای شکسته

خیلی پهلوون، ولی

نحیف و زار و خسته

بپرس ازش تا بگه

چه جور میشه سوخت و ساخت

با فروش زندگی

اجاره خونه پرداخت

بپرس رنگ فاطمه

برای چی پریده

یا از کجا می آره

اجاره خونه میده

آی قصه قصه قصه

نون و پنیر و پسته

مامان، بابا، بچه ها

کنار هم نشسته

حمیده پشت بابا

نشسته رو شونه هاش

محمد و ملیحه

دست میکشن رو موهاش

یه خورده اون طرف تر

مامان کنار دیوار

زل زده به باباجون

با او دو چشم بیمار

تو خونه هر کی امروز

از بابا چیزی می خاد

چون که قراره بابا

با دستای پر بیاد

بقیه در ادامه مطلب

با صد هزاران امید

برای دریافت وام

بچه ها رو می بوسه

میگه، دست پر میام

کفشها رو پا کرد و بعد

اون بابای مهربون

برای دریافت وام

زد از تو خونه بیرون

الهی که بمیرم

با صد هزاران امید

اون بابای امیدوار

رفت و به مقصد رسید

پا گذاشت تو ساختمون

یه گوشه آروم ایستاد

وقتی که نوبتش شد

تقاضای وام رو داد

تقاضا رو اون آقا

گرفتش و خیلی سرد

یک نگاه، به تقاضا

یک نگاه، به بابام کرد

با تلخی گفت: ببینم

علی ملک تو نیستی؟

من تو رو می شناسم

چهل درصدی تو هستی

اون که یه تیکه ترکش

جا خوش کرده تو سرش

یه جا، سالم نداره

تو همه پیکرش

یه بار که وام گرفتی

دیگه واسه چی می خای؟

مگه خونه خالته

راه به راه اینجا می آی؟

چرا جواب نمیدی؟

بگو، که نگرفتی؟

دیگه نداریم بدیم

به ما چه جبهه رفتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سر رو پایین میندازه

راه گلوش می گیره

آبروش رو می برن

می گن برو، نمیره

قلب بابام شکسته

رنگ بابام پریده

اگر بره جواب

صابخونه رو کی میده؟

شیر خشک فاطمه

خرج دوا و درمون

اشکهای چشم مادر

آذوقه خونمون

فاطمه بی قراره

در انتظار شیره

قسطها عقب افتاده

باید وامو بگیره

صد دفعه توی اتاق

زنده میشه، می میره

میگن برو، نمیره

میگن برو، نمیره

هر چی غمه تو دنیا

تو قلب اون می شینه

یک دفعه پشت اون میز

دوشکاچی رو می بینه

حس می کنه تو فکه

توی کانال اسیره

فضای توی اتاق

پر از ترکش و تیره

خون جلوی چشمای

بابا جونو می گیره

میگن برو، نمیره

میگن برو، نمیره

داد میزنه : نمیرم

چرا می گی نمیشه؟

می زنه تو صورتش

با سر میره تو شیشه

بچه من مریضه

در انتظار شیره

صابخونه امروز میاد

اجاره شو بگیره

یقه شو وا می کنه

سینه شو نشون میده

داد میزنه یا حسین(ع)

علی داره جون میده

او مرده داد می زنه:

این همه دور ور ندار

اینجا دیگه جبهه نیست

صدا تو پایین بیار

سو استفاده کردی

هرچی، هیچی نمی گیم

حالا که اینجوریه

داریم ولی نمی دیم

قلب بابام می گیره

با سوز و آه و با شرم

میگه دیگه نمی خام

خیلی مردی، دمت گرم

بیرون میاد از اتاق

سر رو میندازه پایین

با بغض میگه حسین جان(ع)

عشقه و عشقه، همین

تکیه میده به دیوار

روی زمین می شینه

عکس حسینش رو بر

روی دیوار می بینه

اشک آقا(ع) می چکه

از توی چشم ترش

نشسته بود کنار

نعش علی اکبرش

شعر از:

شادروان ابوالفضل سپهر




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ