سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
دوشنبه 92/7/1 7:40 ع

به نام خداوند مردان جنگ‏

که کردند بر دشمنان عرصه تنگ‏

به نام خداوند یاران دین‏

زشک رسته مردان اهل یقین‏

به نام یلان محمد (ص) نژاد

که شد شورشان غبطه‏ى گردباد

على صولتانى که در خون شدند

به یک نعره از خویش بیرون شدند

به نام غیوران زهرا (س) نسب‏

زخود رستگان به حق منتسب‏

حسن (ع) مذهبان صبور آمده‏

مى زهر نوشان آن میکده‏

خراباتیان حسین (ع) آشنا

گرفته به کف رایت کربلا

اگر دم فرو بندم از ذکرشان‏

رها نیستم یکدم از فکرشان‏

من و یاد یاران که سر باختند

ولى بر ستم گردن افراختند

سحرگاه اعزام یادش بخیر

و «گردان» گمنام یادش بخیر

لباسى که خاکى‏تر از خاک بود

ولى چون دل عاشقان پاک بود

الهى به مستان بربط شکن‏

به مردان طوفانى خط شکن‏

الهى به «گردان زید و کمیل»

دلیران چون رعد و طوفان و سیل‏

به آنان که بى‏پا و سر آمدند

شهید از دیار خطر آمدند

به مفقود و جانباز و ایثارگر

که شد تیغشان بر عدو کارگر

به مردان در کنج محبس قسم‏

به «والفجر و بیت‏المقدس» قسم‏

به دلتنگى «کربلاى چهار»

به یاران گمگشته و بى‏مزار

به «فتح‏المبین» و به «فتح‏الفتوح»

به طوفان، به کشتى، به دریا، به نوح‏

به «مرصاد» و مردان مرگ آفرین‏

منافق ستیزان تیغ آتشین‏

به آنان که پروازشان تا خداست‏

مرا بر خدا و ولى التجاست‏

هلا تا نپرسى ز سربازى‏ام‏

که من کشته‏ى عشق «خرازى»ام‏

خوشا «باکرى» با دل عاشقش‏

که رگبار بستند بر قایقش‏

خوشا همت «حاج همت» خوشا

خوشا شور و شوق شهادت، خوشا

خوشا فهم «فهمیده‏ى» نوجوان‏

که بى‏قدر بودش تمام جهان‏

خوشا شور «قربانعلى عرب»

گه رقص مرگ و جنون و طرب‏

که «فهمیده» را دید در قتلگاه‏

ز نارنجک آن دم که ضامن کشید

به زیر زره‏پوش خود را فکند

گوارایى شهد خون را چشید

و «خرازى» انگار عباس بود

که شد قطع دستش به میدان رزم‏

شبى نیز سوى خدا پر کشید

شد این گونه جاوید آن کوه عزم‏

به کارون و اروند تا پل زدیم‏

گذشتیم از خویش تا رزمگاه‏

در آن سوى، دشمن کمین کرده بود

پراکنده چون ابرهاى سیاه‏

چو طوفان وزیدیم و بر هم زدیم‏

ز خار و خسان خواب و آرام را

خلیج از تب و تاب ما موج زد

نوشتیم با خون سرانجام را

خطر بود و شط بود و غواص‏ها

سلاحى به جز عشق و ایمان نبود

ز نیزارها بى‏صدا رد شدیم‏

صدایى به جز صوت قرآن نبود

خدا یار مردان درد آشناست‏

که جان‏هایشان با نبرد آشناست‏

گذشتند از هشت خان بلا

شد از خونشان دشت‏ها کربلا

پس از جنگ ما باز استاده‏ایم‏

که کوهیم و آتشفشان زاده‏ایم‏

اگر پا و گر سر زکف داده‏ایم‏

چو لب واکند حیدر، آماده‏ایم‏

که گیریم جان بداندیش را

بسوزیم ملک ستم کیش را

بخوان تیغ عریان هماورد را

که گردن زنم خیل بى‏درد را

برافشانى از خویش اگر گرد را

به دوزخ فرستیم نامرد را

که رسم جوانمردى احیا شود

قلندر وشى پیشه‏ى ما شود

غریبانه مردم تفنگم کجاست؟

خشابم، قطار فشنگم کجاست؟

دلم، سنگرم، خاکریزم چه شد؟

بگویید نعش عزیزم چه شد؟

به هر ناکجا چو تجسس کنم؟

چقدر این زمین را تفحص کنم؟

برادر بگو لشکر «نصر» کو؟

شهیدان تیپ «ولیعصر» کو؟

که افکند در کار مردن گره؟

که گم گشت «گردان ضد زره؟»

پس از جنگ صبر از خدا خواستم‏

زمین خوردم اما به پا خاستم‏

بیا یک تپش غوطه در خون بزن‏

قدم بر سر هفت گردون بزن‏

جنون کن که از این همه احتیاط

بلرزد قدم‏هایمان در صراط

و ایمان بیاور به خون و جنون‏

که این است «قد افلح المؤمنون»

برادر بمان در پناه خدا

که من مى‏روم التماس دعا...



برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ