اوضاع خط کمی روبراه شد. و ما که قصد استحمام داشتیم، برگشتیم عقب تازه از پنج ضلعی رد شده بودیم که ظهر بود. در حالی که ما بین خط خودی و خط عراقی ها بودیم. داشتیم در امتداد پل نو جلو می رفتیم که اذان گفته شد، « شفیع زاده» گفت : « نماز نمی خوانی؟» گفتم تازه دارد اذان می گوید بگذار اذان تمام بشود بعد .
وقتی که آخرین الله اکبر اذان تمام شد گفت : « نگه دار!»
گفتم : « توی این بیابان.»
گفت : « آره اینجا که مشکلی نداره. آتش دشمن هم که این طرف ها نیست.»
همیشه دائم الوضو بود. من هم وضو داشتم توقف کردیم و رفتیم پایین.
منظره باشکوهی بود « شفیع زاده» در وسط بیابان با آن قیافه گیرا، با پای برهنه و با حالتی حاکی از تسلیم و فرمانبرداری از پروردگار جهانیان نمازش را اقامه کرد. ما تا قرارگاه ده دقیقه بیشتر فاصله نداشتیم . « شفیع زاده» همیشه نمازش را اول وقت می خواند.
منبع :شهروند، شهر هفتم ص 72 و 73.
برچسب ها :
یاد و خاطره شهدا ,