سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
سه شنبه 93/3/6 3:12 ع

 

با این که سن و سال کمی داشت، کمک حال پدر و مادر بود و بیشتر خریدهای خانه را خودش انجام می داد . آن روز مادر منتظر علی اصغر (ابراهیمی) نشد و خودش رفت خرید . وقتی علی اصغر برگشت ، دید مادر از خرید آماده است . مادر را گرفت و او را نشاند ، بعد رفت و لیوان آب میوه آورد و به مادرش داد و گفت: «مادر جون بخور.»

همان ایام ، پدرش داشت خانه را تعمیر می کرد . علی اصغر ، پدر را قانع کرده بود که کارها را به بسپارد . به پدر گفته بود: «من خودم هستم ، شما استراحت کن.»

منبع: تبسم آسمانی ص11

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ