سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

فرمانده گردان امام حسین (ع)لشکرمکانیزه 31عاشورا در سال 1339 ه ش در تبریز به دنیا آمد . پدرش حاج یوسف ، زندگی را با مغازه ای که داشت اداره می کرد و محمدباقر از کودکی به مسجد جامع تبریز می رفت و در کنار کتابهای درسی به مطالعه کتابهای مذهبی می پرداخت . مخفیانه کتابهای استاد مطهری و آیت الله دستغیب را می خواند و قرآن تلاوت می کرد و در نوجوانی احادیث بسیاری را که شمار آن از صد متجاوز بود از حفظ داشت .محمدباقر در مدرسه و در منزل بسیار شلوغ و پر جنب و جوش بود .پدر ش در دوره نوجوانی او در اثر سکته مغزی فلج شد و در خانه بستری گردید . در نتیجه خانواده از نظر مالی در تنگنا قرار گرفت . اما او به تحصیل خود ادامه داد و عصرها در مغازه کفاشی کار می کرد . دوره دبیرستان او با وقوع انقلاب همزمان بود . محمدباقر همانند دیگر همسالانش فعالانه در تظاهرات شرکت می کرد و در تظاهرات 29 بهمن 1356 تبریز یکی از صحنه گردانان بود . در اوج انقلاب ، هدایت دو گروه از نوجوانان را در راهپیمایی ها بر عهده داشت تا اینکه انقلاب پیروز شد . در روز بیست و دوم بهمن 1357 ، محمدباقر در تصرف کلانتری 4 تبریز فعالانه شرکت داشت و در همین روز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و زخمی شد . با شروع جنگ تحمیلی به دور از چشم خانواده بارها داوطلبانه به جبهه رفت و به عنوان بسیجی در جبهه های غرب کشور حضور یافت .اولین حضورش در جبهه در منطقه بانسیلان در تنگه حاجیان بود .در اوایل سال 1361 محمدباقر به عضویت سپاه درآمد و عازم لشکر 31 عاشورا شد و از همان روزها فرماندهی دسته ای را به عهده گرفت . سپس به فرماندهی گردان امام حسین منصوب شد .محمدباقر شب قبل از عملیات خیبر دستور داد که موتور برق محل استقرار گردان را خاموش کنند و گفت :هر کس از مال و منال دنیا ، اولاد و عیال ، قرض ، خرج و ... نگران است و از این دنیا نبریده است ، ما چراغها را خاموش کردیم بدون هیچ خجالتی برگردد . اکنون حضرت امام ،توسط آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کرده اند که « رزمندگان عزیز در عملیات آزادسازی جزایر مجنون ، علی وار جنگ کنید و اگر به شهادت رسیدید ، شهادتتان حسین گونه باشد . » حالا من به صراحت می گویم که مأموریت ، مأموریت شهادت است و یک درصد هم احتمال ندارد که احدی برگردد و تا آخرین نفر آنجا خواهیم ماند تا به نحو احسن ، مأموریت خود را انجام دهیم .

با آغاز عملیات خیبر ، محمدباقر سوار بالگرد شد تا به همراه نیروهای تحمت امر به منطقه عملیاتی برود . در خلال عملیات خیبر دو گردان از لشکر 31 عاشورا از جمله گردان تحت فرماندهی محمدباقر مشهدی عبادی به همراه سه گردان از لشکرهای دیگر از جزایر مجنون گذشتند و در عمق خاک عراق تا پشت منطقه زید و کنار خاکریزهای مثلثی پیشروی کردند و نیروهایش در دو گردان امام حسین (ع)و حضرت علی اکبر (ع) بعد از دو روز مقاومت در حالی که تا آخرین نفس جنگیده بودند به شهادت رسیدند . در آخرین تماسهایی که محمدباقر در هفتم اسفند 1362 بعد از وقفه ای طولانی با مهدی باکری داشت ، چنین خبر داد : « آقا مهدی ! برادران یکایک تن به تن جنگیدند و به شهادت رسیدند . فقط ما مانده ایم که آخرین نفرات هستیم ولی این مطلب را به حضرت امام برسانید که ما در اینجا مظلومانه جنگیدیم و مظلومانه به شهادت رسیدیم . » مهدی باکری می گوید : « حالا هم می توانید عقب نشینی کنید و یا تسلیم شوید ! » محمدباقر ناراحت شده ومی گوید : « آقا مهدی ! بنده امام حسین را این دو سه قدمی می بینم . » در زمان مکالمه با بی سیم از جناح راست به روی آنها آتش گشوده بودند و محمدباقر به بچه های گردانش روحیه می داد و می گفت : « امام حسین با ماست و حالا نیروهای کمکی می آیند . » برای آخرین بار گفت : « آقا مهدی ! التماس دعا ! » و پس از آن به شهادت رسید .بقایای پیکر شهید محمدباقر مشهدی عبادی را در گلزار شهدای وادی رحمت شهر تبریز به خاک سپردند.




برچسب ها : زندگینامه شهدا  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ