سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

 شهید حمید باکری در آذر سال 1334 در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود . در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند. به علت شهادت برادر بزرگش علی که بدست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد . بعد از پایان دوران خدمت سربازی

 در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز کرد و خود سازی و تزکیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است. در سال 1355 ظاهراً به عنوان تحصیل به خارج از کشور سفر می کند ، ابتداء به ترکیه و از ترکیه جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه میشود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر میشود و با هجرت امام « مد ظله العالی »عازم پاریس میشود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه می رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت می شود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دست نشانده امپریالیسم شرق و غرب که در گروهکها و احزابی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت کرده بودند به مبارزه می پردازد. در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد ، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همکاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرحهای چریکی کمر ضد انقلاب وابسته و

 ملحد را در منطقه شکسته و باعث گردید که سنندج پس از مدتها آزاد گردد.

شهید با فرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شد ودر این مورد نقش فعالانه و موثری ایفا نمود. همیشه از بسیجی ها و از قدرت الهی سخن می گفت .

 با شروع جنگ تحمیلی جهت مبارزه با بعثیون کافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود. مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت گردید و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه 7 آبادان را بعهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت. وی در زمره خاطراتش که از بسیجی ها صحبت می کرد

 می گفت که دو سه تا نوجوان بودند هر قدر اصرار کردیم که پشت جبهه کار کنند قبول نکردند و شروع کردند به گریه کردن که باید ما در خط مقدم باشیم و می گفت: اینها به انسان نیرو می دهند و باعث تقویت ایمان در آدمی می شوند.

بعد از بازگشت مرتب از مزایای جنگ که بقول امام این جنگ یک نعمت است که فرزندان این مملکت را الهی کرده و را از زندگی دنیایی به معنویت کشانده است. حمید برای مدتی از سوی جهاد سازندگی مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو را عهده دار گردید که در آن شرایط کمتر کسی می توانست چنان مسئولیتی را بپذیرد . سپس بعنوان مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان تعیین شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلی می دانست و می اندیشید که در جبهه مفیدتر است حضور دائم یاش را در جبهه های نبرد با صدام متجاوز از عملیات فتح المبین شروع نمود، در عملیات بیت المقدس فرمانده گردان تیپ نجف اشرف بود و با تلاشی که نمود نقش موثری در گشودن دژهای مستحکم صدامیان در ورود به خرمشهر را داشت و با لاخره با لشکر اسلام پیروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عملیات رمضان

 برای فعالیت دائمی در سپاه پاسداران مصمم گردید.ترغیب مینمود و به یاد می داد که چگونه با دست خالی از امکانات مادی در مقابل دشمن که سراپا پوشیده از زره و پیشرفته ترین امکانات جنگی عصر حاضر می باشد فقط بااتکاء به ایمان و روش حسینی باید جنگید.

 در والفجر یک از ناحیه پا و پشت زخمی و بستری گشت که پایش را از ناحیه زانو عمل جراحی کردند . اطرافیانش متوجه بودند که از درد پا در رنج است ولی هیچوقت این را به زبان نیاورد و بالا خره در عملیات فاتحانه خیبر با اولین گروه پیشتاز که قبل از شروع عملیات بایستی مخفیانه در عمق دشمن پیاده می شدند و مراکز حساس نظامی را به تصرف در می آوردند و کنترل منطقه را در دست می داشتند عازم گردید و در ساعت 11 شب چهارشنبه 3 اسفند 62 شروع عملیات خیبر بود که با بی سیم خبر تصرف پل مجنون ( که به افتخارش پل حمید نامیده شد) در عمق 60 کیلومتری عراق را اطلاع داد . پلی که با تصرف کردن آن دشمن متجاوز قادر نشد نیروهای موجود در جزایر را فراری دهد و یا نیروی کمکی برای بفرستد در نتیجه تمام نیروهایش در جزایر کشته یا اسیر شدند و این عمل قهرمانانه فرمانده و بسیجی های شجاعش

 ضمانتی در موفقیت این قسمت از عملیات بود و عاقبت با دو روز جنگ شجاعانه در مقابل انبوه نیروهای زرهی دشمن فقط با نارنجک و آرپی جی و کلاش ولی با قلبی پر از ایمان و عشق به شهادت خودش و یارانش درهما نجا به لقاء الله پیوسته و به آرزوی دیرینه اش دیدار سرور شهیدان امام حسین ( ع) نایل آمد.

 به جاست یاد شود از یار با وفایش شهید مرتضی یاغچیان معاون دیگر لشکر عاشورا که ادامه دهنده راه حمید بود و بعد از شهادت حمید سنگر او را پر کرد و عاقبت او هم بعد از دو روز مقاومت در سنگر حمید به شهادت رسید.روحش شاد و یادش گرامی باد او هم از رزمندگان امام

 حسین ( ع) بارها در عملیات زخمی شده و رشادتها نشان داده بود و شاید بخاطر علاقه زیادی که این دو برادر به هم داشتند و پشتیبان هم در صحنه های نبرد بودند در یک سنگر به شهادت رسیدند و یاد آور شجاعت و شهامت و استقامت حسین گونه در صحنه های نبرد حق علیه باطل شدند.

 شهید حمید باکری در این چند سال اخیر لحظه ای آرامش نداشت دائماً در تلاش بود و چنانچه در وصیتنامه اش هم قید کرده معتقد به کسب روزی از راه ساده نبود ، از نمونه بارز یک انسان متقی بود و صفاتی که در اول سوره مبارکه بقره و نیز حضرت علی ( ع) در خطبه همام در مورد متقین فرموده اند در او عینیت می یافت. گفتارشان از روی راستی ، پوشاکشان میانه روی ، رفتارشان به فروتنی ، از آنچه خداوند برایشان روا نداشته چشم پوشیده اند و به علمی که آنان را سودرساند گوش فرا داشته اند ، دلهایشان اندوهناک است و آزارشان ایمن و بدنهایشان لاغر و خواستنی است و نفسهایشان با عفت و پاکیزگی است.

 وی به مسئله ولایت یقین داشت و معتقد بود که فقط با این طریق می توان انسان شد و لا غیر انسانی خالص بود براستی که شیعه علی ( ع) بود ، در همه حال خدا را می دید و رضایت او را در نظر داشت و از من شیطانی فرار می کرد . ظواهر دنیا در نظر او خیلی کم ارزش می نمود و از وابستگ یهای شرک آلود به شدت وحشت داشت و فرار م یکرد ، اهل عمل بود نه اهل حرف و بالا خره تمام حرفهایش را در شهادتش گفت و دعای همیشگی او در نماز که با التماس از خدا می خواست ( اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک) در ششم اسفند ماه سال 62 مستجاب شد و مختصر شرحی که گذشت دوران طی شده شهید در این دنیا بود . اگر بخواهیم حق مطلب را ادا کنیم و از رشادتها واخلاص ها ، عظمت روح ، صبر ، استقامت و آنچه که بود سخن بگوئیم زبان ما قاصر و قلم ناتوان خواهد بود. از شهید دو امانت در بین ما است احسان 3 ساله و آسیه 11 ماهه که انشاءالله دعای خیر امام امت فرزندان خلف پدرشان خواهدکرد .

 روحش شاد و راهش پر رهرو باد




برچسب ها : زندگینامه شهدا  ,


مطلب بعدی : نحوه بازدید از تمامی قسمت های وبلاگ