صبورانه نگریست و کلامی نگفت. آشوبی بود و صدا نمی کرد. گفتم: فقط تا پای اتوبوس! قدم وا پس کشید و باز دم نزد.
اشتیاق بدرقه اش بد جوری کلافه ام کرده بود.
تکامل واژه ها از لبانش شنیدنی بود.« شاید یکی از بجه ها از نعمت پدر محروم باشد. من از این کار ناراحت می شوم.» حضور بی نهایت یک نگاه را می شد در چشمانش خواند: « من در اروند رود شهید می شوم. اگر ناله کردم، سرم را در آب بیاندازید. تا دشمن صدای مرا نشوید.»
کرانه ی عروجش تا بی انتهای ابدیت بود.
..............................................
راوی پدر غواص شهید راشد خاکپاکی که در سال 1364 در گذر از اروند در عملیات والفجر 8 مانند زلالی آب جاری به ملکوت شد.
کتاب سخن عشق – گزیده خاطرات بازگو شده از شهداء دفاع مقدس
برچسب ها :
کرامات شهدا ,