سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها

نام من سرباز کوی عترت است

دوره‌ی آموزشی‌ام هیئت است

پادگانم چادری شد وصله‌دار

سردرش عکس "علی" با ذوالفقار

ارتش حیدر محل خدمتم

بهر "جانبازی" پی هر فرصتم

نقش سردوشی من یا فاطمه است

قمقمه‌ام پر ز آب علقمه است

اسم رمز حمله‌ام "یاس علی" است

افسر ما فوقم "عباس علی" است




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
شنبه 89/12/14 12:13 ع

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها

که اونها رو دوس دارن

آخه غیر اون دو تا

هیچ کسی رو ندارن

مامان، بابا رو میخاد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی که از دردسر

دست می ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هرچی

جلوش باشه می شکنه

همون وقتی که هر کی

پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر

هیچ کسی رو نداره

اون وقتی که باباجون

موجی میشه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می زد که

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می زد توی صورتش

قسم می داد بابارو

به فاطمه(س)، به جدّش

تورو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره می بینه

تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن

بچه های محله

بابا یهو دویدو

زد تو دیوار با کلّه

هی تند و تند سرش رو

بابا می زد تو دیوار

قسم میداد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره های باباجون

پیچید یهو تو گوشم

الو الو کربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می گفت

کشتند بچه ها رو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد، بخابین

الو الو کربلا

پس نخودا چی شدن؟

کمک می خایم حاجی جون

بچه ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد!

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اونهایی که از بابام

فقط امروز و دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت از نبرده

شرافت و خون دل

نشونه های مَرده

ای اونایی که امروز

دارین بهش می خندین

باری خنده هاتون

دردشو می پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه روز به هم می رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام، کلیدِ

قفل درِ بهشته

درو کنه هر کسی

هر چیزی رو که کِشته

یه روز پشیمون می شین

که دیگه خیلی دیره

گریه های مادرم

یقه تونو می گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

کی میگه که دروغه؟!...

شعر از :

ابوالفضل سپهر




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
پنج شنبه 89/9/18 9:27 ص

رفتند عاشقان خدا از دیار ما

از حد خود گذشت غم بی شمار ما

دل هایمان به همره این کاروان برفت

در ره بماند دیده امیدوار ما

یک عده یافتند مقصد و مقصود خویش

واحسرتا به سر نرسید انتظار ما

عمری پی وصال دویدیم و عاقبت

اندر فراق سوخت دل داغدار ما

یاران زقید و بند علایق رها شدند

ماندیم و خاطرات کهن در کنار ما

افسوس روزگار شهادت به سر رسید

سوز و گداز و آه و فغان شد نثار ما

دیگر تمام قافله ها کوچ کرده اند

برجای مانده است تن زخمدار ما




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
یکشنبه 89/8/30 12:20 ع

ای جماعت جنگ یک آئینه است

هفتة تاریخ را آدینه است

لحظه‌ای از این همیشه بگذرید

اندرین آئینه خود را بنگرید

داغ بود و اشک بود و سوز بود

آه ! گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست

در گلویی عقدة آواز نیست

نسل‌های جاودان فانی شدند

شعرها هم آنچه می‌دانی شدند

روزگاران عجیبی آمدند

نسل‌های نانجیبی آمدند

شعر از: محمدحسین جعفریان




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      

یاعلی باز از خدا دستی به همراه بسیج

جاودان کن در جهان این جلوه و جاه بسیج

یا علی خون حسینت کی رود از یادها

گو ببیند زینب این غوغای خون خواه بسیج

رهبر از نصر من الله داد فرمان جهاد

تا رسد فتح قریب از نصرت الله بسیج

با شعار یا محمد شیعه و سنی یکیست

نیست جز قرآن و حق ذکری در افواه بسیج

سر به درگاه خدا می ساید این جهد و جهاد

شهریارا تا بسایی سر به درگاه بسیج




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      

بسم رب الشهدا و الصدیقین

ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود

احوال ما با حالت نی هم صدا بود

ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد

این نامرادی شیوه مردم نمی شد

ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد

در جبهه یا زهرا(س) مرا بر باد می داد

امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم

حال و هوای لحظه های جنگ دارم

فرسنگها دورم ز وادی محبت

با یک دل خسته زنیش سنگ تهمت

مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته

از بخت بد، درب شهادت شده بسته

من ماندم و متن وصیت نامه پیر جماران

من ماندم و شرمندگی از روی یاران

من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش

من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش

از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم

آن معنویت های جنگ را از یاد بردم

خود را به انواع گنه آلوده کردم

در راه ناحق کوششی بیهوده کردم

از دفتر دل نام الله پاک کردم

دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم

اکنون پشیمان آمدم با این تمنا

یا رب نظر کن جرم و عصیانم ببخشا




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
یکشنبه 89/3/16 6:26 ع

این پلاکو استخوان از من به صف جا مانده است
نقطه پرواز سرخى بود، آنجا مانده است
من خودم از شوق مى‏رفتم تنم افتاده بود
در مقام وصل فهمیدم که سرجا ماندهاست
بى نشانى را خود من خواستم باور کنید
نام گمنامى اگر دیدید تنها ماندهاست
من رفیقى داشتم همسنگرم جانباز شد
دست‏هایش یادگارى پیش مولا مانده است
آن بسیجى هم که معبر را برایم باز کرد
دیدمش آن روز در تشییع بى‏پا ماندهاست
یادتان باشد سلاح و کوله و فانسقه‏ام
زیر نور ماه سرخ ، از بهر فردامانده است
پاسداریدش مبادا غفلتى خاکسترى
گیرد عزمى را که آن از راز زهرا)س) مانده است




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      

بسیجی یک دل بیدار دارد

جنون میثم تمار دارد

به یاران مهربان است و به دشمن

اشداء علی الکفار دارد




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
یکشنبه 89/2/12 3:34 ع

کوه پرسید ز رود،

زیر این سقف کبود

راز ماندن در چیست؟

گفت: در رفتن من

کوه پرسید: و من؟

گفت : در ماندن تو

بلبلی گفت: و من؟

خنده ای کرد و گفت:

در غزلخوانی تو

آه از آن آبادی

که در آن کوه رود،

رود، مرداب شود،

و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،

و نخواند دیگر،

من و تو، بلبل و کوه و رودیم

راز ماندن جز، در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفر کرده یمان نیست، بدان!




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
شنبه 88/12/15 7:16 ع

تابلو نوشته ها

  • منافقین از کفار بدترند.
  • ما آمریکا را زیر پا می گذاریم.
  • کربلا سپاه محمد (ص) می آید.
  • شوش، شهر شهیدان گمنام.
  • صلح بین اسلام و کفر معنی ندارد.
  • جرم ما این است که اسلام می خواهیم.
  • بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.
  • این جنگ برای ما نعمت است.
  • تا زنده ایم رزمنده ایم.



برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      
<      1   2   3   4   5      >