سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
چهارشنبه 91/9/15 5:47 ع

ماه شعبان رسیده بود و حال و هوای جشن و شادی در همه‌جا موج می‌زد. به حاج آقا پیشنهاد کردم که در ایام شعبان، سفری به تهران داشته باشیم که بچه‌ها هم هوایی عوض کنند. ایشان هم ما را به تهران فرستادند.

چند شبی نگذشته بود که در عالم خواب، آقا اباعبدالله الحسین (ع) را دیدم که به خانه‌ی ما آمده‌اند و دنبال چیزی می‌گردند، از ایشان پرسیدم: «آقا چی می‌خواین؟» ایشان فرمودند: «من می‌خواهم چیزی را از شما بگیرم!

گفتم:

_ آقا! شما اختیار دارین! این چه فرمایشی است که می‌فرمایین...؟!

_ اومدم زیارت! شما این‌جا چه می‌کنی! چرا کردستان رو رها کرده‌ای؟!

_ خسته شدم؛ از کردستان خسته شدم و تسویه کردم.

حاجی تعجب نمود و نگاه عمیقی به من کرد؛

_ نه به کردستان برو! می‌خواهی برات حکم جدیدی بزنم؟!

و بعد حکمی به من داد؛ وقتی نگاه کردم دیدم که حکم، درست مثل سربرگ‌های سپاه بود، آرم هم داشت؛ به محل امضایش دقت کردم، دیدم نوشته:

فرمانده‌ی سپاه خراسان _ علی‌بن موسی الرضا (ع) از طرف محمد بروجردی.

دیدم امضا، امضای شهید بروجردی است.....

خواب، واضح و گویا بود، هیچ احتیاجی به تعبیر و تأویل نداشت، صبح که از خواب برخاستم، یک‌راست به محل کارم بازگشتم! جایی که به هزار مشقت آن را رها کرده بودم».

منبع :کتاب کرامات شهدا   - صفحه: 113

راوی : سردار سید رحیم صفوی

 




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      
شنبه 91/9/4 1:27 ص

یاد امام و شهدا دل و می بره کربلا

بعضی شبها وقتی بابا کنج دلش غوغا میشه

یا بعضی وقتها دل شب وقتی که از خواب پا میشه

میره یه گوشه میشینه آلبومش وا می کنه

خوب میدونم گذشتشو با اونها پیدا می کنه با اونها نجوا می کنه

درد دل این روزهاشو با اونها نجوا می کنه

یاد امام و شهدا دل و می بره کربلا

یاد امام و شهدا دل و می بره کربلا

میگم بابا اینا کین که با لباس خاکین

اما هزارتا کهکشون سرتاسر هفت آسمون مونده به زیر پرشون

آه میگه پسرم نور دلم باغه گلم همه حاصلم الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه

تو هم دعا کن بابت غریب تنها نمونه

بعد از امام و شهدا زیاد تو دنیا نمونه

اینا تو آسمون من ستاره های سحرن به جون تو بر ای من عزیزتر از برادرن

به کی بگم چه چور بگم

بعضی هاشون تو بیداری بعضی هاشون تو رویاها جلوه مولا رو دیدن

یاد امام و شهدا دلو می بره کربلا

میگم بابا چرا هروقتی پیش شما میون کل جبهه ها اسم شلمچه که می اد

چه سری چه رازیه فوری بر افروخته میشی مثله شمع سوخته میشی

میگه پسرم میگه پسرم ای پسرم

نمک نزن به زخم جگرم

سرتاسر جبهه شور تجلی خدا بود .آخر دنیا بود بخدا.کربلا بود به خدا

حضرت زهرا بتول با اینکه ما نوکرشیم .مادر بود بخدا

اما میون جبهه ها شلمچه بیشتر از همه گرفته بوی فاطمه گرفته بوی فاطمه .

شبه حمله هم همه بود روی زمزمه بود کی تو دلا واهمه بود.

دعوا سر سربند یا فاطمه بود

دعوا سر سربند یا فاطمه بود

ذکر لبها وقتی که یا زهرا میشد

همه گره هامون وا میشد

یاد امام شهدا دل و می بره کربلا

یاد امام شهدا دل و می بره کربلا

میگم بابا اینکه اعلم تو دستشه

صبح دوکوه مستشه

روی لباش یک قمقه است جلوتر از همه است

بگو کیه بگو کیه

آی این رفیقم که میبینی

میون دار هیت ها بود مسجدی بی ریا بود با صفا بود با خدا بود

یک شب توی میدون مین آخر به آرزوش رسید.

ترکش ها خمپاره ها هردو دستاشو برید

یاد امام شهدا دل و می بره کربلا

این رفیقم پور احمده تو عاشقا سرآمده

این رفیقم پور احمده تو عاشقا سرآمده

دیگه مثلش نیومده

عاشق با صفای بود خیلی امام رضایی بود

این رفیقم که می بینی اهل نظر بود بخدا

مرغ سحر بود بخدا مرد خطر بود بخدا

یه شب توی میدون مین دیدم بی سر بود بخدا

مرد خطر بود بخدا

این رفیقم که می بینی انیس و یارو یاورم عزیزتر از برادرم نور دوچشمون سرم

وقته وداع آخرش می گفت بگو به مادرم ,از خدا خواستم همیشه که برنگردم پیکرم .

این رفیقم غلامعلی ,نوحه خونه روضه خونه

وقتی دل بابات میگیره شعرهای اونو می خونه

آخرش حاجتمو من می گیرم

یروز از عشق تو مولا من میمیرم

قربون کبوترهای حرمت

فربون اینهمه لطف و کرمت

 




برچسب ها : ادبیات مقاومت  ,


      

ولی امر مسلمین جهان حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی):
بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است.

 




برچسب ها : بسیج در کلام بزرگان  ,