سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
پنج شنبه 94/9/19 2:1 ع

شهید احمد متوسلیان

ما را برد پای ارتفاعات تینه.

فقط آتش دشمن را می دیدیم. ازنیروهایش خبری نبود.

سه ـ چهار ساعت مداوم ما می زدیم، آن هامی زدند.

دیگر طاقتم طاق شده بود ...

پرسیدم حاجی، اصلا معلوم هست ما توی این دشت چی کار داریم می کنیم ؟

گفت: بعدا می فهمی.

 خبر رسید سایت های چهار و پنج عراق سقوط کرده اند.

رو کرد به من. لب خند گوشه ی لبش بود.

ـ حالا می تونم جواب سؤالتو بدم.

 ما نیروهای زرهی دشمن رو این جامشغول کردیم تا نتونن برن طرف سایت ها.

منبع:یادگاران، جلد 9 کتاب شهید متوسلیان، ص 77




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

نقل از والده شهید بزرگوار

 یک روز پسرم سید حسین دوستدار که از مدرسه آمد به من گفت:

دیگر نمی خواهم به مدرسه بروم.

 پرسیدم برای چه نمی خواهی به مدرسه بروی؟

گفت برای من ننگ است که دختر و پسر توی مدرسه روی یک نیمکت بشینند و درس بخوانند.

گفتم برو سال آخرت است امتحانات را بده قبول نکرد و نرفت...

وقتی جبهه رفت درس می خواند و دیپلمش را گرفت.

منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

به نقل از همسر شهید

یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم،

هر کدام روی حرف خود ایستادیم، اسماعیل عصبانی شد،

اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت.

شب که برگشت،

همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت:

«بابت امروز صبح معذرت میخواهم».

 می‌گفت: « نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند».




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
چهارشنبه 94/9/18 4:16 ع

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید علی چیت سازان

راوی : علی مساواتی (یکی از همرزمان)

شنیده بود که عده ای هوای شهر زده سرشون.

بلند شد و ایستاد مقابل جمع.

کیپ تا کیپ توی سوله اطلاعات عملیات آدم نشسته بود.

می گفت:

«بچه ها حتما میدونید که حکم اموال و اجناس وقفی چیه؟

می دونید که یه قرآن،

یه مهر،

یه کتاب،

یه سجاده که وقف یه مسجد یا حسینیه باشه،

باید اون قدر اونجا بمونه یا لاشه اش را بیرون ببرند یا اصلا گم بشه

من و شما هم وقف جبهه هستیم.

نائب امام زمان هم واقف ماست.

باید تا آخر عمر اینجا بمونیم که یا میون این بیابان ها گم بشیم و یا ...»

صورت همه از اشک خیس شد.

شده بود عین مجلس روضه امام حسین(علیه السلام).

حالا دیگه کسی سخن نمی گفت و از برگشتن به زندگی و شهرش حرف نمی زد.

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
چهارشنبه 94/9/18 4:11 ع

هوشمندی شهید حسن باقری

سه تا تیپ درست کرده بود؛

کربلا امام حسین،

عاشورا و چند گردان مستقل.

پشت بی سیم به رمز می گفت « کربلا ! امام حسین اومد؟

عاشورا ! امام حسین تنها است. »

برای جا به جایی نیروها از منطقه ی آهودشت به گرم دشت می گفت

 « آهو ها رو بفرستین اون جاییکه هواش گرمه. »

 نیروی کارکشته که می خواست می گفت

«کنسرو پخته بفرستین، نه خام. »

یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 31

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
<      1   2