سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
سه شنبه 94/5/20 7:22 ع

شلمچه

کسانی که همراه کاروانیان راهیان نور عازم مناطق عملیاتی دفاع مقدس می‌شوند، وقتی به شلمچه می‌رسند، بنای یادمان زیبایی را زیارت می‌کنند که برای تکریم یاد و خاطره ایثارگران و شهیدان معظم دفاع مقدس در منطقه مرزی شلمچه بنا شده است. منطقه مرزی شلمچه در منتهی‌الیه غرب خرمشهر واقع شده است و نزدیک‌ترین نقطه مرزی به بصره می‌باشد.

شلمچه یکی از محورهای هجوم دشمن در 21 شهریور 1359 به خرمشهر بود. در عملیات بیت‌المقدس اگر چه خرمشهر آزاد شد ولی با توجه به اهمیت نظامی شلمچه، دشمن به سختی از آن دفاع کرد و آن را در اشغال خود نگه داشت و پس از آن، موانع، استحکامات و رده‌های دفاعی متعددی در این منطقه ایجاد کرد. رزمندگان اسلام با اجرای عملیات کربلای 5 در دی‌ ماه 1365، این مواضع را در هم شکستند و شلمچه را آزاد کردند.




برچسب ها : مناطق جنگی  ,


      
سه شنبه 94/5/20 6:3 ع

هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه ی خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن ، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد...

سید اهل قلم ، هنرمند بسیجی شهید سید مرتضی آوینی(ره)




برچسب ها : پیام شهدا  ,


      
یکشنبه 94/5/18 7:24 ع

شبی جهت نصب تابلو به همراه برادر طاهرنیا حرکت کردیم . به محور رسیدیم و به نصب تابلوها پرداختیم . من تابلوها را نگه می داشتم و طاهر نیا با چوب به سر آنها می کوبید تا داخل زمین فرو بروند . یک لحظه درد همه ی وجودم را فرا گرفت و متوجه شدم طاهر نیا عوض اینکه روی تابلو بکوبد ، روی سر من کوبیده است . بعد ار آن هر دو به خنده افتادیم.

راوی : محمدحسین جوانشان ، ماهنامه ستارگان درخشان ، ش 19 و 20 ، ص 14

 




برچسب ها : لبخند بزن برادر  ,


      
یکشنبه 94/5/18 7:11 ع

اونقدر قشنگ می نوشت که همیشه انشا ها و مقاله هاش رو می زدن به در و دیوار مدرسه ؛ چون همه بچه ها دوست داشتن اونا رو بخونن. یه روز موضوع انشا این بود:«در آینده می خواهید چه کاره شوید؟»همه منتظر بودن ببینن طاهره چی می نویسه.شروع کرد به نوشتن و یه چند خطی هم نوشت . ولی بعد هرچی نوشته بود رو خط زد و اینطور نوشت:«به من الهام شده که خیلی زود می میرم،البته با شهادت. اگه الان هم درس می خونم،برای دکتر و مهندس شدن نیست ،فقط برای اینه که خدا رو بهتر بشناسم!».

شهیده طاهره هاشمی

تولد:1346

شهادت:1360

علت شهادت:بمباران آمل

برگرفته از:عروس آسمان ،صفحه38و39

امام صادق (ع)فرمودند:

هرکس برای خدا علم بیاموزد و برای خدا به آن عمل کند و برای خدا به دیگران بیاموزد؛در ملکوت آسمان ها از او به بزرگی یاد شود و گفته شود برای خدا آموخت و برای خدا عمل کرد و برای خدا یاد داد. الکافی،جلد1،صفحه35




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      

یکی از نقاط استقرار هوا نیروز در هشت سال دفاع مقدس، قوچعلی در منطقه غرب ایلام بود بهار وتابستان این تنگه به علت داشتن جنگل های سرسبز و آب وهوای آن ،بسیار زیبا و شاداب است اما در زمشتان و روز های برفی ،سرمای آن غیر قابل تحمل بوده فقط مردم بومی هستند که خود را با شرایط منطقه وفق داده اند .

تاریخ  خاطره را به علت گذشت زمان از یاد برده ام اما فکر میکنم در بهمن ماه 62 یا 63 بود. تیمی از هوا نیروز با نیروهای فنی وخلبان و بالگرد ها بودیم که برای مقابله با دشمن و رساندن آذوقه و سوخت و... به نیروهای مردم روستاهای دور ونزدیک ،در آن تنگه مستقر شده بودیم. محل استراحت و خواب ،سنگر های زیر زمینی و سوله و محل کارمان قسمتی از تنگه که بالگرد ها را مستقرر کرده بودیم شب های خوش آب وهوای بهار و تابستان و حتی پاییز را با نشستن اطراف آتش وخوردن  کباب و تعزیف خاطرات خوش وناخوش ماموریت ها میگذراندیم و ساعت روز را به پرواز و کمک ودرگیری با دشمن .اما در زمستان و ایام سرما ،پس از هر پروازی سریع به سنگر پنها میبردیم که از شر سرما و حیوانات مصون باشیم .

در زمستان آن سال،این دومین ماموریتم بود که به آن تنگه آمده بودم. مشکل حادی که علاوه بر مشکلات ذکر شده در آن تنگه اذیت مان میکردد ،وجود توالت در فاصله دور تری از سنگر ها بود. چاره ای هم نبود،چون اگر نزدیک ودر جوار سنگر ها درست میکردند بوی تعفن و سیل جانوران موزی و به خصوص حشرات و عواقب آلودگی آنها به ما هم سرایت میکرد.روز زیاد مهم نبود ،اما در شب که میخواستیم از توالت استفاده کنیم ،ترس مواجه شدن با گرگ ها و به خصوص خرس باعث میشد که مسلح برویم .

نیمه ی یکی از شب ها که به شدت برف وکولاک بود ،احتیاج به دستشویی کردم . هر چه به خودت فشار آوردم که شاید بتوانم تا روشن شدن هوا وتا بیدار شدن یک نفر دیگر تحمل کنم ،ممکن نشد.آنقدر کلافه بودم که حتی فراموش کردم با خود اسلحه را ببرم .

کاپشن پروازم را به سرم انداختم و با برداشتن آفتابه از سنگر بیرون آمدم و تند تند به سمت توالت رفتم کولاک به حدی شدید بود که فقط چشمانم را فقط از درز کاپشن پرواز که محکم  مقابل صورتم گرفته بودم  به زمین دوخته و در مسیر باریک توالت جلو میرفتم نمیدانم که چقدر از راه را رفته بودم که یک مرتبه با برخورد با  جسم نرمی نقش روی برف ها شدم. ناخودگاه فریاد های ،خرس و به دادم برسید از دهانم بیرون آمد.در میان همان فریاد های که از زیر کاپشن از گلو خارج میکردم یک مرتبه متوجه شدم فریاد های دیگری مشابه کلمات من به وسیله یک نفر دیگر گفته میشد و کمک میخواهد . در میان ترس و فریاد ها و  کمک خواستن  ، سر وصدای خنده های بلند و همهمه  چند نفر دیگر هم قاطی شده بود.

گیج و وحشت زده  روی برف ها افتاده بودم که یکباره کاپشن با شدت از سر و شانه هایم کشیده شد و همزمان شلیک خنده هم به هوا رفت . خوب که دقت کردم ،نیم دایره ای از نیروهای دوسه سنگر را دیدم که اطرافم حلقه زده اند و میخندند. چشم که چرخاندم ،یک نفر دیگر را هم مثل خودم دیدم که چند متر آن طرف تر با چشمان گشاد و صورت ترسیده به افراد نیم دایره  نگاه میکرد . وقتی ترسم ریخت و پی به موضوع  بردم،خودم هم شروع به خنده کردم.اصل ماجرا این بود که قبل از من یک نفر دیگر با انداختن اورکت به سرش به توالت رفته بوده و همزمان با آمدن من، از توالت خارج و در وسط راه بدون اینکه  همدیگر را ببینیم،با هم  برخورد و خیال کرده بودیم با خرس مواجه شده ایم .با شنیدن فریاد های ما،افراد چند سنگر اسلحه به دست می دوند و با دیدن وضعیت ما شروع به خنده می کنند. فردای ان روز هر جا همدیگر را میدیدیم،بی اختیار می خندیدیم.

روایت از سرهنگ خلبان علی ملایری




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

مقیدبودن شهید داود فتحعلی زاده در اقامه نماز اول وقت قبل از نشستن پای سفره افطاری، الگویی برای میهمانان خداوند در ضیافت الهی است.

سبک زندگی شهیدان به عنوان یک الگوی تمام عیار برای نسل های حال و آینده مطرح است. نگاهی به اعمال و رفتار شهدا در ماه مبارک رمضان می تواند مسیر بندگی خداوند را برای همگان ترسیم کند.

شهید داود فتحعلی زاده از رزمندگان سپاه اسلام در سال های دفاع مقدس ملت ایران در 15 مهر 1361 در منطقه سومار و در عملیات مسلم بن عقیل به فیض عظمای شهادت رسید.

مادر این شهید بزرگوار خاطره ای از سیره این شهید در ایام ماه مبارک رمضان  نقل می کند:

داود سنش کم بود ولی در صحبت هایش همیشه از اسلام و امام خمینی (ره) صحبت می کرد. بچه خوب، مظلوم و ساکتی بود.

ماه رمضان  موقع اذان همه می نشستیم سر سفره و افطار می کردیم ولی داود تا نمازش را نمی خواند افطار نمی کرد، من می گفتم مادر بیا افطار کن، از صبح تا الان روزه بودی، حالا بعد از افطار نمازت را می خوانی، داود می گفت نه، من تا نمازم تمام نشود افطار نمی کنم؛ همین طور هم می شد، تا نمازش را نمی خواند سر سفره افطار نمی آمد.

مزار مطهر این شهید در بهشت زهرای تهران، قطعه 26 ردیف 77 شماره 4 واقع شده است.




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
<      1   2