سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
یکشنبه 92/7/7 2:26 ع

عملیات رمضان ( محدود ) ،زمینه ای برای عملیات ثامن الائمه :

در تاریخ پنجم مرداد ماه 1360 نیروهای سپاه و ارتش در محور عملیاتی حمیدیه و کرخه کور حمله ای را ترتیب دادند که در آن 40 دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم و بیش از 397 تن از نیروهای دشمن کشته ، زخمی و اسیر شدند . در این حمله نیروهای خودی توانستند 4 کیلومتر در مناطق اشغالی پیشروی کرده و زمینه را برای حمله بزرگ بعدی که شکست حصر آبادان نام گرفت آماده سازند .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عملیات : رمضان – محدود

زمان اجرا : 5/5/1360

مکان اجرا : حمیدیه – کرخه کور

تلفات دشمن : 397 کشته ، زخمی و اسیر

ارگان های عمل کننده : نیروی زمینی سپاه و ارتش




برچسب ها : کارنامه عملیات ها  ,


      
شنبه 92/7/6 11:35 ع

دفاع مقدس




برچسب ها : عکس دفاع مقدس  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیت‌نامه شهید ابوالقاسم اخوان

پدرم، افتخار کن که ابراهیم‌وار اسماعیلت را به قربانگاه فرستادی، افتخار کن و بدان که فرزندت همان راهی را رفت که تو می‌خواستی و گام در همان راهی گذاشت که اسماعیل گذاشت.




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیت‌نامه سردار شهید سید جلال خوش

ای آنهایی که بلندگوی دشمن هستید و نوکری برای بیگانه، برای شما خیلی راحت است که یکسره فریاد اِتمام جنگ را سر دهید. بدانید که برای جنگ با دشمنان مدتهاست که خداوند اجازة رخصت به ما داده است و ما هیچ احتیاجی به اجازه گرفتن از اربابان شما نداریم. آیا ستم از این بالاتر که خانه‌های مردم را به ویرانه تبدیل کردند و خودشان را آوارة کوهها و بیابانها کردند؟‌ آیا ظلم از این بالاتر که پاکترین و معصومترین جوانان این مرز و بوم در آغوش همسنگرانشان شهید شدند و بدنهای مطهرشان هنوز در زیر آفتاب سوران بیابانهاست؟‌ و چه ظلمی ازین بالاتر که چشم مادران بسیاری بر چارچوب در، مانده است تا قد رشید فرزندشان را بار دیگر ببینند و لحظه‌ای – هر چند کوتاه – او را در آغوش بگیرند.




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      
شنبه 92/7/6 2:28 ع

 

عملیات نصر(هویزه) ، شهادت سید حسین علم الهدی :

عملیات نامنظم و در نوع خود گسترده نصر با هدف آزاد سازی جفیر ، پادگان حمید و در نهایت خرمشهر و شرق بصره طرح ریزی شد . بنا بر این بود تا با دستیابی به اهداف مورد نظر ، نیروهای دشمن تا حومه شهره بصره تعقیب شوند. این طرح فراگیر و بزرگ در روز 15 دی ماه 59 ، با استعداد سه تیپ زرهی از لشگر 6 و لشگر 92 زرهی اهواز و و دوگردان پیاده از نیروهای سپاه پاسداران ، همچنین شماری از افرا ستاد جنگ های نا منظم به اجرا در آمد .

رزمندگان اسلام از دو محور جاده حمیدیه – سوسنگرد و هویزه وارد عمل شدند . در آغاز کار با موفقیت چشمگیری پیش رفت و شمار فراوانی از افسران و سربازان عراقی به اسارت در امدند ، اما به دلیل عدم برنامه ریزی برای حقظ و تثبیت دستاورد های عملیات و ضعف طراحی ، رزمندگان مجبور به عقب نشینی شدند . طی این روند نزدیک به یکصد و چهل تن از پاسداران و دانشجویان پیرو خط امام یه فرماندهی شهید سید حسن علم الهدی ( فرمانده سپاه هویزه )در حلقه محاصره دشمن قرار گرفته و دلیرانه به شهادت رسیدند . این عملیات دومین تجربه نا موفق ارتش ج . ا در حملات گسترده بود که به مدت 3 روز به طول انجامید .

در این حمله علیرغم شکست حلقه محاصره شهر سوسنگرد ، هویزه در 27 در ماه 59 به اشغال نیروهای دشمن در آمد و با خاک یکسان شد . پس از پایان عملیات نصر ، معروف به نبرد هویزه ، تعداد 1800 تن از نیروهای دشمن کشته ، اسیر و زخمی شدند . همچنین 55 دستگاه تانک ، 3 فروند هلیکوپتر و 50 دستگاه خودروی دشمن منهدم شد .

خلاصه گزارش عملیات :

نام عملیات : نصر ( هویزه )

زمان اجرا : 15/10/1359

مدت اجرا : 3 روز

مکان اجرا : جاده حمیدیه - سوسنگرد و هویزه

تلفات دشمن ( کشته ، اسیر ، زخمی ): 1800 نفر

ارگان های عمل کننده : زرهی ارتش ج . ا ، نیروی زمینی سپاه ، ستاد جنگ های نا منظم به فرماندهی شهید دکتر مصطفی چمران

اهداف عملیات : آزاد سازی جفیر ، پادگان حمید و در نهایت خرمشهر

 




برچسب ها : کارنامه عملیات ها  ,


      
شنبه 92/7/6 11:28 ص

شهردار ارومیه بود 2800 تومان حقوق می گرفت.یک روز بهم گفت: بیا هر چی تو این ماه خرج داریم روبنویسیم ، تا اگه چیزی اضافه اومد بدیم به فقرا.همه چیز را نوشتم.از واکس کفش گرفته تا گوشت و نان و تخممرغ.آخر ماه که حساب کردم ، شد 2650 تومان بقیه پول رو لوازم التحریر خرید داد به یکی از کسانی که شناسایی کرده بود و می دانست محتاجند.گفت: این هم کفاره ی گناهان این ماهمان !

راوی: همسر سردار شهید مهدی باکری




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
شنبه 92/7/6 11:3 ص

 

بعد از ارتفاع میشداغ، بلند ترین برجستگی در منطقه دشت آزادگان، تپه های الله اکبر است که ارتفاع آن به 45 متر میرسد و بر سوسنگرد مسلط است. عراق این تپه را به عنوان کلید منطقه می دانست. تیپ 35 لشکر 9 عراق، پس از عبور از تنگه چزابه، در پنجمین رو از آغاز تجاوزخود بر آن مستقر شد تا اینکه در31/2/1360 در جریان عملیات امام علی علیه السلام آزاد شد. این عملیات مشترکا توسط سپاه پاسداران ونیروهای شهید چمران انجام شد.




برچسب ها : کارنامه عملیات ها  ,


      

یکی اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید !
یه عکسی به من نشون داد، یه پسر مثلاً 19، 20 ساله ای بود، گفت: این اسمش «عبدالمطلب اکبری» است، این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود، در ضمن کر و لال هم بود، یه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اکبری» شهید شده بود. غلام رضا که شهید شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هی با اون زبون کر و لالی خودش، با ما حرف می زد، ما هم می گفتیم: چی می گی بابا؟! محلش نمی ذاشتیم، می گفت: عبدالمطلب هر چی سر و صدا کرد، هیچ کس محلش نذاشت ...
گفت: دید ما نمی فهمیم، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید، روش نوشت: شهید عبدالمطلب اکبری. بعد به ما نگاه کرد و گفت: نگاه کنید! خندید، ما هم خندیدیم. گفتیم شوخیش گرفته.
می گفت: دید همه ما داریم می خندیم، طفلک هیچی نگفت، سرش رو انداخت پائین، یه نگاهی به سنگ قبر کرد، با دست، پاکش کرد.

فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقیقاً تو همون جایی که با انگشت کشیده بود، خاکش کردند.

 

 وصیت نامه اش خیلی کوتاه بود، این جوری نوشته بود:
  «بسم الله الرحمن الرحیم                     
یک عمر هرچی گفتم به من می خندیدند. یک عمر هرچی می خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم. مسخره ام کردند. یک عمر هرچی جدی گفتم، شوخی گرفتند. یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم. یک عمر برای خودم می چرخیدم. یک عمر ...
اما مردم! حالا که ما رفتیم، بدونید هر روز با آقام حرف می زدم و آقا بهم می گفت: تو شهید می شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد، این رو هم گفتم، اما باور نکردید!»

راوی:حجت الاسلام انجوی نژاد

منبع:هفته نامه صبح صادق،ش540،ص4




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      

 دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزدهم خرداد، بازار آهنگرها، سر پولک متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه نزدیک پامنار آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند و در دانشکده فنی ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت.وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود، در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا ، معتبرترین دانشگاه امریکا (با ممتاز ترین درجه عملی) موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید. 

گوشه ای از فعالیت های اجتماعی:

از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی اساتید دیگر شرکت می کرد، از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و یکی از مؤسسین و فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیای امریکا به شمار می رفت. دکتر پس از قیام 15 خرداد 1342 به همراه تعدادی دوستان هم فکر خود رهسپار مصر می شود و به مدت 2 سال در زمان عبدالناصر در مصر سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به او واگذار می گردد.

لبنان :

بعد از وفات عبدالناصر ایجاد پایگاه چریکی مستقلی برای تعلیم جانبازان ایرانی ضرورت پیدا   می کند و لذا دکتر چمران از طرف دوستانش رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی راتاسیس کند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران بعد از 23 سال هجرت به وطن باز می گردد. و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه های پاسداران در سعدآباد می نماید و سپس در شغل معاون نخست وزیر در امور انقلاب ، شب و روز، خود را به میان خطر می اندازد تا سریع تر و قاطعانه تر مسئله را فیصله دهد و بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی (پاوه) قدرت ایمان ، اراده آهنین ، شجاعت و فداکاری او بر همگان اثبات می گردد.

وزارت دفاع:

دکتر چمران بعد از این پیروزی بی نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالی قدر انقلاب، امام خمینی (ره) به سمت وزیردفاع منصوب گردید.

مجلس :

دکتر مصطفی چمران ، در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی ، خصوصاً در ارتش حداکثر سعی و تلاش خود را بنماید که از نیایش های خود بعد از انتخاب شدن به نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی این گونه خدا را شکر می گوید: ((خدایا مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آن چنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمی توانم از عهده بدر آیم، خدایا تو به من فرصت ده، توانائی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.)) وی سپس به نمایندگی امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت که به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نماید.

خوزستان:

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، چمران دوران حماسه ساز و پر تلاش دیگری را آغاز می نماید که نمونه کامل ایثارگری و شجاعت در عین فروتنی و کار مداوم بدون سر و صدا و فقط برای خداست.

دکتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آن ها به شهرها و روستاها و مردم بی دفاع ما، نتوانست آرام بگیرد ، به خدمت امام امت رسید و با اجازه امام به همراهی رهبر معظم انقلاب اسلامی آیت الله خامنه ای که در آن زمان نماینده ی امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند، به اهواز رفت. از آن جایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند و هراسی از مرگ نداشت از همان بدو ورود دست به کار شد و شب بعد از ورود، اولین حمله چریکی را علیه تانک های دشمن که تا چند کیلومتری شهر در حال سقوط اهواز آمده بودند آغاز کرد.

تشکیل ستاد جنگ های نامنظم :

گروهی از رزمندگان داوطلب به گرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد که فقط کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزی ها و شکست ها، شهامت ها و شهادت ها و ایثارگری های آنان بودند به گوشه ای از این خدمات که دکتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آن ها نبود آگاهی دارند.ایجاد واحد مهندسی بسیار فعال برای ستاد جنگ های نامنظم ، یکی از این برنامه ها بود که به کمک آن جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک صدمتر در مدتی قریب یک ماه ، آب کارون را به طرف تانک های دشمن روانه ساخت تا جایی که مجبور شدند چند کیلومتر عقب نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور کنند.یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. متاسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها مانده بودند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آن جا و خطر سقوط جدی اهواز ، موفق شد چندین بار نیروهای بین دویست تا یک هزار نفری را سازماندهی کند و به خرمشهر بفرستد تا به کمک دیگر برادران مقاوم خود بتوانند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت ها مقاومت نمایند.

محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد:

پس از یأس از تسخیر اهواز ، صدام سفاک ، سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل نماید و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله نمود و تانک های او سه روز شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم با چند تانک به داخل شهر راه یابند. گروهی از جوانان رزمنده مومن هنوز در شهر مانده و مقاومت می کردند و آماده شهادت بودند.دکتر چمران که از محاصره سوسنگرد و تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود با فشار و تلاش فراوان خود و آقای خامنه ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک ، حماسه آفرین و نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و سرانجام نیروها با نظمی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز - سوسنگرد به سوسنگرد یورش بردند. شهید چمران پیشاپیش یارانش به شوق دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانک های دشمن در آمده بودند. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و هر چه سریع تر خود را به حلقه محاصره دشمن در افکند، چون آن جا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو می رفت. در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت. نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانک ها به او تاختند و او همچون شیری در میدان رویاروی دشمن متجاوز از نقطه ای به نقطه ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می جست و به سوی دشمنان تیر اندازی می کرد و مردانه می جنگید، کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانک ها به سوی او تیراندازی می کردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آن ها سریع ، چابک ، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین و در راه حسین در روز قبل از تاسوعای حسینی به آتش آن ها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد، در همین اثنا هم رزم باوفایش به شهادت رسید و او یک تنه هم چنان حسین وار می جنگید و دشمن را هراسان فراری می داد، هر چه تنور جنگ گرم تر می شد و آتش حمله بیشتر زبانه می کشید، چهره ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین (ع) گلگون تر و شوق به شهادتش افزونتر می شد تا آن که در میانه میدان از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان در هم آمیخت ونقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش فقط در راه خدا آفرید.

با پای زخمی بر یک کامیون سرباز عراقی حمله برد ، سربازان زبون صدام از یورش این دلاور از میدان گریختند و او به کمک جوان دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم دیگران را نوید پیروزی داد. خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم، اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بی مهابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صدتن رزمنده مؤمن را از چنگال صدامیان نجات داد. دکتر چمران با همان کامیون، خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و به مقر ستاد جنگ های نامنظم آمد و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب این جا بود که همان شبی که در بیمارستان بستری بود جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی – فرمانده لشکر 92- شهید کلاهدوز و سایر مسئولین سپاه – سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود ) و استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (آقای محلاتی ) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله ارتفاعات الله اکبر را مطرح نمود.

آغاز حرکت مجدد:

علیرغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگ های نامنظم و حرکت به سوی تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند در حالی که در کنار بستر و مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن، حرکت نیروهای خودی نصب بود و او که قدرت و یاری به جبهه رفتن را نداشت دائما به آن ها می نگریست و مرتب طرح های جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگ ارائه می داد. کم کم زخم های پای او التیام می یافت و چون دیگر نمی توانست سکون را تحمل نماید ، با چوب زیر بغل بپا خاست و باز هم آماده ی رفتن به جبهه شد.

وی در نبرد بیست و هشت صفر(پانزدهم دی ماه 59) که عاقبت منجر به شکست قسمتی از نیروی ما شد و فاجعه هویزه به بار آمد دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر کف را از جبهه فرسیه انتخاب نمود و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آن ها را به عهده داشت با همان چوب زیر بغل دست به حرکتی انتحاری و بی سابقه زد، در حالی که از درد جنگ به خود می پیچید و از ناراحتی می خروشید آماده حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکات دشمن در جاده جوفیر به طلائیه شد، که به خاطر آتش شدید دشمن ، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آن ها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوائی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت نمود.

دیدار امام امت :

بالاخره در اسفند ماه 59 با وجود دردی که در هنگام راه رفتن احساس می کرد، چوب زیر بغل را نیز کنار گذاشت و همراه هم رزمانش از یکایک جبهه های نبرد در اهواز دیدن می نمود و پس از زخمی شدن اولین بار برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائما رنج می برد و تلاش می کرد تا با ارائه پیشنهادات و برنامه های ابتکاری حرکتی به وجود آورد و اغلب این حرکت ها را توسط رزمندگان شجاع و جان برکف ستاد عملی می ساخت . اصرار داشت که هر چه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگه چزابه که نزدیکی مرز قرار داشت ، رساند تا ارتباط شمالی جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه سال شصت با یک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد و این پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران همراه رزمندگان شجاع اسلام در شمار اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت در حالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می کرد. او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی دو روز بعد با تعدادی از جان بر کفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت ، تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در آورند در حالی که دیگران در هاله ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می نگریستند.

پس از پیروزی و فتح تپه های الله اکبر اصرار داشت که هر چه زودتر نیروها به طرف بستان سرازیر شوند، تا مبادا دشمن بتواند استحکاماتی را برای خود ایجاد کند اما این کار متاسفانه عملی نشد و شهید چمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار ، گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگ های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت. فتح دهلاویه در نوع خود عملی جسورانه ، خطرناک و غرور آفرین بود، نیروهای مؤمن ستاد، پلی بر روی رودخانه کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند، از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای بزرگ فتح نمودند که این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود و به عنوان طلیعه پیروزی های بزرگ تر به حساب آمد.در سی ام خرداد ماه سال شصت یعنی یک ماه پس از پیروزی الله اکبر در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت کرد و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد نمود و پیشنهادات نظامی خود از جمله، حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهید چمران در آن شرکت داشت.

به سوی قربانگاه :

در سحرگاه سی و یکم خرداد ماه سال شصت ایرج رستمی در دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت شد، غمی مرموز رزمندگان ستاد و خصوصاً رزمندگان و یاران رستمی را فرا گرفته بود. دسته ای از دوستان صمیمی او می گریستند و گروهی دیگر مبهوت به هم می نگریستند. از در و دیوار، از جبهه و از شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گوئی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناک بودند. شهید چمران یکی دیگر از فرماندهانش را احضار نمود و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی نماید. همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می کردند و با نگاه های اندوه بار تا آن جا که چشم می دیدید و گوش می شنید او و همراهانش را دنبال می کردند و غم مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می کرد. دکتر چمران شب قبل، در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت کرده بود و خدا می داند که در پس چهره ساکت و آرام و ملکوتی او چه غوغائی و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج ها، شنیدن دروغ و تهمت ها و دم برنیاوردن ها و بالاخره از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او که مقابل چشمانش و در کنار او شهید شدند و او آن ها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش های سخت محک می زد و می آزمود، او را هر چه بیشتر می گداخت و روحش را صیقل می داد تا قربانی عالی تری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید : "انی اعلم مالا تعلمون".

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت ا... اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات نمود، برای آخرین یک بار دیگر را بوسیدند و باز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع نمود، شهادت فرماندهشان ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدائی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی و با نگاهی عمیق و پرنور ، چهره ای نورانی ، دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد، وخداوند که او را دوست می دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.»

شهادت :

سخنش تمام شده، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک ترین نقطه به دشمن پشت خاکریزی ایستاده بود و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست دیگر کسی جلوتر نرود. چون در همان جا دشمن به خوبی با چشم غیر مسلح دیده می شده و مطمئناً دشمن هم آن ها را می دید. آتش خمپاره از اولین ساعات بامداد شروع شده بود، دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند که خمپاره ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره های صدامیان یکی از نمونه های کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از شاگردان بسیار متواضع علی و حسین (ع) یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان های علی گونه و یکی از یاران باوفای امام خمینی از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران که خود را بر خاک انداخته بود اصابت کرد و ترکش های دیگر صورت و سینه دو همراه او که کنارش ایستاده بودند و خود را به پشت به زمین انداخته بودند شکافت و فریاد و شیون رزمندگان ، دوستان و برادران با وفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند، خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین حال متین ، محکم و موقر ِ آغشته به خاک و خونش با آن که عمیقا سخن ها داشت ولی ظاهراً دیگر با کسی سخنی نگفت و به کسی نگاه نکرد. شاید در آن اوقات همان طوری که خود آرزو کرده بود حسین (ع) بربالینش بود و او از عشق دیدار حسین و رستن از این دنیای درد و پیوستن به روح، به زیبائی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت. در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکتر چمران نامیده شد زخم بندی و آخرین کمک های اولیه انجام شد و به سرعت آمبولانس به طرف اهواز شتافت ولی افسوس که فقط جسم بی جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال با کفنی خونین که لباس رزم او بود به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز نمود و ندای پروردگار را لبیک گفت که : "ارجعی الی ربک راضیة مرضیة". از شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خواستند و حتی ملل مستضعف و آزاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند. امواج خروشان مردم حق شناس امت ما اندوهبار و اشک آلود پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که " انالله وانا الیه راجعون " .

بله! این چنین زندگی سراسر پرتلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این چنین در کربلای خوزستان در جبهه ی نبرد رویاروی حق علیه باطل، حسین گونه، به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج نمود و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین (ع) و شهدای دشت کربلا محشور گرداند.




برچسب ها : زندگینامه شهدا  ,


      

 

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدارمیکند.‍ [امام خمینی (ره)]

فرازی از وصیت نامه سردار شهید محمد جهان آرا.

مسئولیت :فرمانده سپاه خرمشهر

ولادت : 1333/06/09 / خرمشهر

شهادت : 07/07/ 1360 / بعد از عملیات ثامن‌الائمه

انقلاب بیش از هرچیز برای ما یک ابتلای الهی و یک آزمایش تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا باید رنج، محرومیت، مصایب و ناملایمات را با آغوش باز بپذیریم و در برابر آشوبها و فتنه‌ها با خلوص و شهامت بایستیم و از طولانی شدن این ابتلا و افزایش سختیها و ناملایمات نهراسیم، زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید آلودگیهای شرکین و وابستگیها، پاک و خالص می‌کنیم، انقلابمان و حرکت امت شهیدپرور، عمیقتر و استوارتر می‌شود و از انحراف و شکست مصون می‌ماند

 




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      
<      1   2   3   4   5   >>   >