سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
چهارشنبه 93/7/2 9:13 ع

 

بعد از شهادت [سردار] شهید [سید هاشم] ساجدی ، مشکلات زیادی در ستاد نجف پیدا کردیم. چند ماهی به مرخصی نرفتم ، به منزل تلفن زدم ، همسرم ناراحت بود که بچه ها مریضند ومشکلات زیاد است.گفتم: موقعیت به گونه ای نیست که بتوانم به مرخصی بیایم. بعد از دو روز ، همسرم به قرارگاه نجف زنگ زد و گفت: « می خواهم عذر خواهی کنم ، دیشب شهید ساجدی را خواب دیدم که به منزل ما آمد. برایشان میوه آوردم و شکایت کردم که بچه ها مریضند و آقای نبی زاده؛ شوهرم، رسیدگی نمی کنند.»

شهید ساجدی گفت: « صبر کنید ، جنگ تمام می شود ، رزمنده ها زود برمی گردند ، همه ی ما باید تلاش کنیم برای حراست از انقلاب اسلامی.» من متوجه شدم که روح ایشان ناظر بر اعمال ماست.

منبع: « ستاره ها / ص 61 / راوی : نبی زاده».

 




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      
چهارشنبه 93/7/2 9:5 ع

 

بوی عطر عجیبی آمد.مطمئن بودم عطر و ادوکلن دنیایی نیست.این بو را نه تنها من بلکه همه بچه های گروه حس می کردند.از فکه آمدیم طلائیه باز هم بوی خوش همراه ما بود! می دانستیم علت این بوی خوش از کجاست ! در فکه شهید بی نشانی پیدا شده بود که به طرز عجیبی بوی عطر می داد.اما نمی دانستیم چرا این بوی مست کننده هنوز ادامه دارد.ساعتی بعد علت آن را فهمیدم.زنده یاد حاج عبدالله ضابط سجاده اش را باز کرد! بوی خوش از داخل سجاده او بود. کمی از خاک اطراف جمجمه شهید را داخل جانمازش ریخته بود . این بوی عجیب از آنجا بود.   

در زمانی که همه به فکر دنیای خود بودند حاج عبدالله تفحص سیره شهدا را آغاز نمود .با دست خالی وبا عنایات شهدا جلو رفت. بعد هم میهمان شهدا گردید.

راوی:یکی از دوستان زنده یاد عبدالله ضابط

منبع:کتاب شیدایی ص75

 




برچسب ها : کرامات شهدا  ,


      
سه شنبه 93/7/1 7:26 ع

سردارشهید محمّد قنبرلو ، سردار سرافرازحاج یعقوب صمدلویی

شهید محمد قنبرلو همیشه و همه جا از آقا مهدی صحبت می‌کرد. او می‌فرمود در عملیات بدر در کنار رودخانه دجله مشغول نبرد با دشمن بعثی بود که آقا مهدی مجروح و سپس شهید شد. با چند نفر پیکر مطهرش را به قایقی انتقال داده تا به عقب خط بکشند. ولی مزدوران بعثی قایق حامل شهید را مورد هدف قرار داده و پیکر شهید به اقیانوس‌ها می پیوندد. همیشه تکیه کلام محمد این بود که بعد از مهدی زنده ماندن ارزش ندارد و باید شهید شد و پیش مهدی عزیز رفت. عملیات‌ کربلای 4 و 5 هم می‌گذرد و در هر کدام از این‌ها با تدبیر این فرمانده شجاع، خاطراتی ماندگار به جای می‌ماند. عملیات کربلای 8 نزدیک است و این بار قنبرلو خانواده خود را نیز به منطقه می‌آورد. همسرش می‌گوید: وقتی با هم به دزفول می‌آمدیم صحبت‌هایی می‌کرد که رنگ و بوی شهادت می‌داد. منطقه عملیاتی لشکر در کربلای 8، یک منطقه کوچکی بود و دشمن پاتک شدیدی داشت. شهید قنبرلو مقاومت عجیبی می‌کرد. حالات نیرو از زبان فرمانده شنیدنی است: شهید قنبرلو واقعا یک فرمانده مهربان و نمونه بودند هر موقعی که ما اصرار می‌کردیم که شما نبایستی به خط بروید به شما احتیاج است، ناراحت می شد. در عملیات کربلای 8 که فشار دشمن زیاد بود برادر عزیز گردان‌ها را ادغام کردند و به خط رفتند. از بی سیم که صحبت می‌کردم، شور و شوق عجیبی داشت و تکرار می‌کرد برادران حیدر، صفدر ... در واقع خود را آماده کرده بود که پر بزند. قبل از رفتن نیز غسل شهادت کرده و نماز خواند. نحوه شهادت محمد قنبرلو را یکی از نیروهایش این چنین نقل می‌کند: حدود ساعت 9 صبح مورخه 22/1/66 یک ترکش از ناحیه پشت سر اصابت کرد و در همان لحظه نوری صورت برادر عزیز را پوشاند که ما قادر نشدیم جلو برویم. من متوجه شدم لب‌هایش تکان می‌خورد. خود را نزدیک کرده و گوشم را به جلوی دهانش بردم. می‌گفت مقاومت کنید، با من کاری نداشته باشید و جلو بروید.

منبع:"فرهنگنامه جاودانه های تاریخ (زندگی نامه فرماندهان شهید آذربایجان غربی) "

نوشته ی یعقوب توکلی،نشر شاهد،تهران-1382




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
سه شنبه 93/7/1 1:46 ص

پادگان شهید باکری

اینجا پادگان عاشورایی ترین سردار است...

صدای پای حادثه می آید وقتی پشت پنجره هر نگاهی بارانی به التماس می کوبد ، نامش را که می بری پادگانی مشتاق لحظه های به رنگ خدایش می شود ...

چه سخت است آسان از امتداد سطرهای پریشان مجنون گذشتن و لیلا لیلا بر آستانه ی عشق دنبال اراده ی از جنس باکری گشتن...

می خواهم در پای اراده تو بشکنم آقا مهدی! مرا به خلوت سنگر و عطش و خورشید ببر..

این پادکان بی باکری صفا ندارد/ درد دل رزمندگان دوا ندارد




برچسب ها : مناطق جنگی  ,


      
سه شنبه 93/7/1 1:12 ص

از شهید والامقام و ارجمند شهید عباس بابایی پرسیدند :

عباس جان چه خبر ؟ چه کار میکنی ؟

گفت : به نگهبانی از دل مشغولیم  که غیر از " خدای متعال " وارد نشود .




برچسب ها : پیام شهدا  ,


      

وصیت نامه شهداء را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدار می کند.‍ [امام خمینی (ره)]

وصیت نامه شهید احد مقیمی

السلام علیک یا ابا عبد الله

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان المرصوص

سپاس خدای را بر ما منّت نهاد و ما را به اسلام متنعم ساخت و سپاس بر پیامبر بزرگ اسلام محمّد(ص)این اسوه بشریت و مبشر حرّیّت را که به ما انسان بودن را آموخت و سپاس بر ائمة طهارت و سلالة پاکش، حضرت امام خمینی و با سلام به روان پاک شهیدان اسلام که با نثار خون و هدیة جان خود، سرودی بر قامت کلمة حق سرودند و پیام آور فجر آزادی و حرّیت گشتند و با سلام و درود بر رزمندگان، کفر ستیز اسلام.

خدایا مرا به نور عزّت هر چه زیباترت برسان تا تو را عارف باشم ، بار خدایا ،تو را وسیلة شفاعت اولیائت قرار می دهم و اولیائت را وسیلة پذیرش، شفاعتشان قرار می دهم، که به ما رحم کن و با معرفت و محبّت بر ما منّت بگذار و ما را از ظلمات به نور، رهبری فرما.

بار خدایا، خودت را به ما بشناسان .چون اگر تو را بشناسیم، دوستت می داریم و چون ترا دوست داشتم، محّبت تو آتش به خرمن هر چه باطل به جهل است می کشد. بار خدایا از رسوائی این و زشتی این امیال، شکایت به نزد تو آورده و به در خانة فضل و کرمت پناهنده ام.

خدایا! بار گناهانم، بر سنگینی دلم افزوده است چه کنم؟ حالا جز تو کسی را ندارم،ای خدا‍‍‍! خیلی مشتاق دیدارت هستم.خدایا دلم برای دیدارت خیلی تنگ شده است.

«و هبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک».

«گیرم عذابت را تحمّل کنم فراغت را چگونه تحمّل کنم ای خدا».

خدایا تو را شکر می کنم که بعد از 1400 سال ،ما را از پرچم داران اسلام قرار دادی که بتوانیم دینت را یاری کنیم و توفیقمان بده که در این راه ثابت قدم بوده و از منجلاب این جهان فانی در امان باشیم ،برادران و امّت حزب الله! هیچ وقت استغفار و دعاها را از یاد نبرید که مهمترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید،در راه او قدم بردارید و از جهاد کوتاهی نکنید همانطور که خداوند وعده داده است:

«و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا».

«کسانیکه در راه ما جهاد می کنند بطور مسلّم آنانرا به راه های خودمان هدایت خواهیم کرد».

که هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیندازند و شما را از روحانیّت متعهد جدا کنند.هیچوقت از یاری کردن به امام امّت، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران کوتاهی نکنید.(که اگر امام امّت نبود ما نبودیم یعنی دیگر از اسلام خبری نبود)و اگر این چنین باشد روز شکست ابر قدرتها نزدیک است.

و باز یک خواهش دیگر از شما امّت حزب الله دارم،این مراسم های عزاداری را زنده نگه دارید. چه در جبهه ها و چه در شهرهای خودتان،چون ما هر چه داریم از حسین(ع)داریم و ای عاشقان صدیق ابا عبد الله(ع)هرگز کسی از این در نا امید برنگشته و بدی از این در ندیده است.

راه سعادت بخش حسین(ع)را ادامه دهید و زینب وار زندگی کنید. تمام شهیدان ما از راه پرورش یافته اند. من هم از خدا می خواهم که لیاقت شهادت در راه خودش را ، بزودی عطا فرماید که، دیگر از فراق دوستان و شهیدانمان ،صبرم تمام شده ولی از سوی دیگر باید بمانیم، تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند.

هم باید شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشویم. عجب دردی! چه می شد بار خدایا امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم، تا دوباره شهید شویم.ولی این را می دانم برای عزاداریهای آقا ابا عبدالله و گریه وزاریها برای مظلومیّت حسین(ع)دلم تنگ خواهد شد.

از تمام دوستان و آشنایان و برادران عزیزم که بر گردن من حق دارند و از من هر چه بدی و بد رفتاری و خطایی سرزده باشد حلالم کنید و از خدا بخواهید که از تقصیرات این بندة عاصی بگذرد.

و اما شما ای پدر و مادر گرامی، واقعاً من برای شما آنچنان فرزند خوب و شایسته ای نبودم ولی شما ها در مقابل،هر چه داشتید برای پرورش فکری و جسمی ما بکار گماشتید و این به کوشش و سعی و تلاش شماست که، اکنون من و بقیه جوانان امثال من به این موقعیت رسیدیم. امیدوارم حلالم کنید چون اگر پدر و مادر از فرزند راضی باشد روحش آسوده خاطر می شود و خدا نیز می بخشدش.

در فراغم زیاد ناراحت نباشید و می دانم که بیشتر از اینها صبور هستید از قول من از خواهرانم و برادرانم ،حلالیّت بطلبید و همیشه امیدوارم در مقابل تمام مشکلات زندگی و مشکلات مملکتی و اسلام و قرآن که دشمنان زبون چشم دیدن اینها را ندارند صبور و شکیبا باشید و در تمام احوالات، امام امّت و یاوران او را تنها نگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و همیشه در صحنة جنگ در مقابله با منافقان داخلی بایستید.

و دیگر خدایا از اینکه گناهانم زیاد است و همیشه در غیبت و افتراء و حسودی به دیگران و غرق در گناهان بوده ام ، شرمنده ام و نمی توانم در روز قیامت به روی اولیائت و شهیدانت نگاه کنم پس(حلالم کن)ای خدا.

مرا در وادی رحمت در جوار شهیدان و گلزار شهداء دفنم کنید و اگر مفقود شدم چه بهتر که در روز محشر با فاطمة زهرا(س)محشور خواهم شد بنا به روایتهایی که شنیدم.

در آخر از برادران پایگاه مقاومت، مخصوصاً پایگاه شهید عبدالهی می خواهم که جبهه ها را یاری کنید و همیشه در راه اسلام استوار باشید چون مردان خدا،همیشه در جبهه ها دین خدا را یاری کنند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. احد مقیمی




برچسب ها : وصیت نامه شهدا  ,


      
<   <<   6   7   8