سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
پنج شنبه 94/7/9 10:10 ع

ظهر روز عاشورا بود. درست 72 نفر بودیم. یکی از نیروها بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.71 نفر شدیم. شهید هاشمی دستور داد از سنگرها بیرون بیاییم تا به نماز بایستیم.این در حالی بود که رگبار گلوله و خمپاره دشمن از هر سو می بارید. دیدبانهای دشمن به خوبی ما را می دیدند. مشغول خواندن نماز جماعت شدیم. به خدا قسم با آنکه آتش دشمن بی امان بود، اما آن روز خون از دماغ کسی جاری نشد. شهید هاشمی با این عمل حسینی خود به عراقیها فهماند که سلاح اصلی ما سلاح ایمان است و مامی توانیم با این سلاح هر متجاوزی را سرکوب نمائیم و از هیچ چیز هم ترس و واهمه نداریم. 

خاطره ای از زندگی شهید سید مجتبی هاشمی

منبع: کتاب هاشمی

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
پنج شنبه 94/7/9 3:2 ع

تمام امکاناتی که سرلشگر پاسدار شهید باقری در دنیا داشت، اتاق کوچکی در منزل اجاره ای یکی از پاسداران بود و یک زیلو که به اصرار آشنایان برای پوشاندن کف اتاقش خریده بود و دو پتو و چند تکه ظرف و کارتونی پر از کتاب و چند دست لباس برای تنها فرزند پنج ماهه اش و کمی مواد مورد نیاز یک زندگی ساده و بی آلایش. 

سردر غلامعلی رشید می گوید: « شب بعد از شهادتش رفتیم دزفول به اتاقی که در آن زندگی می کرد. اتاق کوچکی بود. وقتی وضع اتاق را دیدم گریه ام گرفت. نمی شد آن همه بزرگی و مردانگی را دید و با این زندگی مقایسه نکرد و اشک نریخت».

خاطره ای از زندگی شهید حسن باقری

منبع: زندگی به روایت شهدا ص 25 و کتاب با راویان نور




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

امام خامنه ای (مدظله العالی):

شهید برونسی تحصیلات عالیه که نداشت، توی جبهه کسانی را دیده بودند می گفتند: وقتی سخنرانی می کرد برای رزمندگان تأثیر حرفش از آدم های تحصیل کرده به مراتب بیش تر بود، آنچنان زیر نفوذ در می آورد این بسیجی ها را کاملاً تحت تأثیر قرار می گرفتند و منطقی با آنها حرف می زد گویی تحصیلات عالیه دارد.

منبع: خاک های نرم کوشک




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

مادر شهید می گوید که من نمی دانستم هر وقت می خواهد به مدرسه برود با وضو می رود تا این که چند بار توی حیاط وقتی داشت وضو می گرفت دیدمش بهش گفتم مگر الان وقت نماز هست که داری وضو می گیری در جواب مادرش گفت: "مدرسه عبادتگاه است و بهتر است انسان هر وقت میخواهد به مدرسه برود وضو داشته باشد."

منبع: سفر 25 ص 26




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
دوشنبه 94/7/6 10:25 ع

ساعت ده یازده بود که آمد، حتی لاى موهایش پر از شن بود. سفره را انداختم. گفتم «تا شروع کنى، من لیلا رو بخوابونم.» گفت «نه، صبر مى کنم با هم بخوریم.» وقتى برگشتم، دیدم کنار سفره خوابش برده. داشتم پوتین هایش را در مى آوردم که بیدار شد. گفت «مى خواى شرمندم کنى؟» گفتم «آخه خسته اى.» گفت «نه، تازه مى خوایم با هم شام بخوریم.»

شهید مهدی زین الدین

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      

در والفجر مقدماتى از ناحیه شکم مجروح شده بود. جراحتش خوب نشده بود؛ ولى در همه مراحل آموزش حضور داشت؛ حتّى گاهى در این کارها از محل زخمش خون جارى مى‏شد؛ ولى به روى خود نمى‏آورد. یک دفعه که محل زخمش عفونت کرد، گفتم: «آقا رضا! آخه تو مربّى هستى و باید آموزش بدى، چه ضرورتى داره خودت هم سینه خیز برى...؟!» گفت: «من نمی توانم کارى رو که نمی کنم، به بسیجیها تکلیف کنم.‌» محمدرضا در منطقه تمرچین - از حاج عمران در عملیات والفجر دو - که به مین آلوده بود، بر اثر انفجار یک مین ضد تانک به شهادت رسید. بدن او از ناحیه کمر دو نیم شده بود

شهید محمد رضا احمدی گوگانی 

منبع : راوى: آفاقى، ر. ک: آشنایى‏ها، ص 61 - 64

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
دوشنبه 94/7/6 9:58 ع

اوایل اسارت ما را به موصل یک قدیم بردند. بعضی از اسرای آنجا اهالی شهرهای مرزی بودند که در روزهای اول جنگ اسیر شده بودند. باهم رابطه خوبی نداشتیم، اتاق هایمان را از هم جدا کردیم آنها رفتند یک طرف اردوگاه و ما هم طرف دیگر. عراقی ها از دودستگی ما خشنود بودند مدتی بعد حاج آقای ابوترابی را به اردوگاه ما آوردند. وقتی موضوع را فهمید؛ خیلی ناراحت شد. یک روز گفت: امروز ناهارتون رو بردارید و برید با اونها غذا بخورید. ما هم همان کار را کردیم. اوضاع کم کم عوض شد، آنها که نماز نمی خواندند هم می آمدند کنار ما در صف نماز جماعت.

حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی 

منبع : برگرفته از پایگاه ابوترابی




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
شنبه 94/7/4 11:14 ع

یکی از مجاهدان عراقی می‌گوید: در یک زمستان سرد، مدتی در چادر مستقر بودیم و شهید دقایقی - فرمانده لشکر بدر - با ما بود. شبی یکی از مجاهدان سرما خورده بود و پتو کم بود. او داشت از سرما به خود می‌لرزید. شهید دقایقی پتوی خود را آورد و روی او کشید و گفت: اینها ودیعه‌های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم. به این جهت، بین مجاهدان عراقی لشکر بدر مرسوم است که هر کدام سه عکس در منزل خود دارند: عکس امام رحمه الله، عکس شهید صدر و عکس شهید دقایقی.

شهید اسماعیل دقائقی 

منبع : ر. ک: قافله نور، ش 66

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
شنبه 94/7/4 11:12 ع

شنیده بود یک مستشار آمریکایى چند هفته مى آید تهران. فهمیده بود ماشین طرف را هیچ جا بازرسى نمى کنند. یک کلید یدک درست کرده بودند. با دو نفر دیگه رفته بودند، سر وقت اسلحه خانه. ماشین را برداشته بودند و از جلوى نگهبانى رد شده بودند; با چند تا مسلسل و یک جعبه پر فشنگ.

شهید بروجردی 

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
شنبه 94/7/4 11:9 ع

دویست و پنجاه نفر بسیجی بودند . باید از دیواندره می آوردیم شان سقز. مسئول گروه اسکورت محمود بود. پایین گردنه ایرانخواه کمین خوردیم . باران آتش باریدن گرفت روی سرمان . محمود حتی سرش را خم نکرد راست راست می دوید این طرف آن طرف . داد می زد بچه ها را راهنمایی می کرد. اول بسیجی ها را فرستاد کناره های ارتفاع بعد هم بچه های اسکورت را دو گروه کرد یک عده توی خط آتش و حرکت شروع کردند به بالا رفتن از ارتفاع. محمود هم با چند نفر دیگر رفت که گردنه را دور بزند می خواست برود پشت سر کومله ها زود فهمیدند که دارند رو دست می خورند فرار کردند. خبر توی سپاه سقز پیچید . همه می گفتند گروه کاوه اولین گروهی بود که یک عده نیرو رو صحیح و سالم رسوند سقز. می گفتند خون هم از دماغ کسی نیومده.

محمود کاوه 

منبع : سایت سبک بالان

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >