سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا
درباره ما
خلیل رنجبر[18]

این وبلاگ در جهت ابراز ارادت به شهیدان هشت سال دفاع مقدس طراحی و سعی در ارائه مطالب ناب و مستند را دارد . امیدوارم که راضی باشید و از نظرات سازنده تان این حقیر را بهره مند گردانید. در ضمن این وبلاگ در پایگاه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و در سایت پیوندها جزو سایت های مفید قرار گرفته است. peyvandha.ir/1-5.htm

ویرایش
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی
ابر برچسب ها
پنج شنبه 93/7/24 12:23 ع

از وقت تلف کردن خیلی بدش می اومد، همیشه داشت یه کار مفیدی انجام می داد. یادمه یه بار به یه جلسه خونگی رفته بودیم. صاحب خونه برای مهمونا ساندویچ و چای و کیک درست کرده بود و خلاصه حسابی زحمت کشیده بود. حین جلسه از صاحب خونه تشکر کرد و با یه لحن مهربون بهش گفت: کاش به جای این همه زحمتی که برای درست کردن اینا کشیدی، فقط شربت و شکلات تهیه می کردی و بقیه وقت با ارزشت رو برای آماده کردن یه مطلب مفید میذاشتی و اون رو تو جلسه می گفتی تا از خونه ات با دست پر بیرون بریم .

شهیده بنت الهدی صدر

تولد:1347قمری

شهادت:1400قمری

علت شهادت: به دست رژیم بعث عراق

برگرفته از : مجله شاهد یاران ، شماره 27 ، صفحه 92

امام علی (ع) فرمودند:

رحمت خدا بر کسی که مهلت عمر خود را غنیمت شمارد و در کار و عمل بشتابد.

غررالحکم ، صفحه 473

 




برچسب ها : چادرهای سرخ  ,


      
پنج شنبه 93/7/24 10:22 ص

شیرزاد از کودکی علاقه ی خاصی به من و مادرش داشت ، همیشه همراه ما بود و تحمل دوری ما را نداشت ، اما چون عاشق امام و انقلاب بود ، زمانی که رفتن به جبهه را تکلیف خود دانست ، با عزمی استوار گام به پیش نهاد و آماده ی رفتن شد . فصل زمستان بود . به او گفتم :پسرم این فصل خیلی مناسب نیست ، در یک وقت مناسب به جبهه برو ! قاطعانه گفت : پدر جان ! رفتن به جبهه یک وظیفه شرعی است و فصل مناسب و غیر مناسب نمی شناسد . من را قانع کرد و راهی شد ، شجاعتی شگرف داشت . هرگز ندیدم از چیزی واهمه کند و بترسد . این دو بیت شعر را پیوسته زمزمه می کرد : خفتگان را خبر از عالم بیداران نیست تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری ماهیان ندیده اند غیر از آب پرس پرسان زهم که آب کجاست 

منبع : افلاکیان(خاطرات شهدای دانش آموز کردستان)

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
پنج شنبه 93/7/24 10:20 ص

گردانندگان مساجد و هیئتهای کرمان را جمع کرده بود؛ گفته بود: « مناسبتها را فعال کنید. در هر مسجد یک روحانی صحبت کند ، یک معلم. » مساجدی با این شور و حال و شلوغی کسی در کرمان ندیده بود . 

شهید محمدجواد باهنر

منبع : کتاب « هنر آسمان » نویسنده : مجید تولایی




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
پنج شنبه 93/7/24 10:17 ص

اگر به امید خدا، شهادت نصیب من شد، سعادت دنیا و آخرت شامل حال من شده، که در راه خدا شهید شدم.

شهید یوسف ارکانى

====================

خوراک شکم می رسد ولی خوراک مغز ،علم و روح را باید دنبالش رفت.

شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی

====================

تا انسان در خود تلاشی ایجاد نکند، خودسازی ایجاد نمی‌شود. هر چند محیط مساعد خیلی مهم است اما این تلاش انسان است که باید در درونش یک تحول ایجاد کند و اشکالات خود را بسنجد و برطرف کند و راه را بیابد.

حجت الاسلام و المسلمین شهید مصطفی ردانی پور

====================

جهاد یعنی برداشتن خارهای راهی که به خدا می‌رسد.

حجه الاسلام و المسلمین شهید مصطفی ردانی پور

====================

رمز همه رستگاریها توکل به خداست.

شهید احمد رضا جعفری

====================

کمر همت ببندید و دین خدا را یاری کنید و شر اجانب را از کشور رسول الله کوتاه نمایید و این قرن ،قرن سرفرازی مستضعفین و قرن خفت و زبونی مستکبرین است.

سردار شهید حاج حسن دشتی

====================

 لازم است که وحدت کلمه را در تمام امور حفظ بکنید و افرادی که باعث به هم زدن این وحدت در امت حزب الله می شوند از خود طرد نمائید.

سردار شهید حاج محمود قلی پور

====================

و ما تمام تلاشمان و ناراحتی‌هامان و رنج‌ها و حتی نوع احساسهامان در اینست که بهتر زندگی کنیم بجای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا؟زندگی یعنی چه؟ تلاش برای چه؟ اصلاً چرا زندگی می‌کنیم؟

شهید حسین علم الهدی

====================

بر روی قبرم این مطلب نوشته شود: ای برادر، به کجا میروی کمی درنگ کن .آیا با کمی گریه و یک فاتحه خواندن بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد؟

شهید رضا نادری

====================

 در زمان غیبت امام زمان "عج " چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود .

سردار شهید مهدی زین الدین

منبع: شمیم یار93




برچسب ها : پیام شهدا  ,


      
چهارشنبه 93/7/23 11:43 ع

یک بار من و خواهرش پیراهن و شلوار برایش خریدیم . توی خانه لباس ها را پوشید رفت . وقتی برگشت دوباره همان لباس سپاه تنش بود . گفت " یکی از دوستانم می خواست داماد شود ، لباس نو نداشت . دادم به او .

همسر شهید مهدی زین الدین

نیمه پنهان ماه5 صفحه 26





      
چهارشنبه 93/7/23 11:28 ع

 

تا پنجم ابتدایی را توی روستا خواند. نمی دانم کلاس اول یا دوم راهنمایی بود که گفت می خواهم بروم حوزه علمیه . بیشتر از یک سال، در حوزه بود. یک بار آمد و گفت: می خواهم به جبهه بروم. فرستاده بودنش میناب. پانزده شانزده روزی میناب بود. بعد برگشت و عصبانی گفت این جایی که مرا فرستادند جبهه نبود! گفتم کجا می خواهی بروی؟ گفت: اهواز، با چند تا دوستانش رفت اهواز. بعد از حدود 45 ـ 50 روز هم دوره ای هایش آمدند و گفتند موسی شهید شده. باورمان نمی شد. گفتیم تا با چشم نبینیم باور نمی کنیم. بعد از هشت سال جنازه اش را آوردند. وقتی گذاشتیمش زیر خاک، باورمان شد.

متولد: 1352 روستای بهرغ استان هرمزگان/ شهادت: 1365

خاطره ای از طلبه شهید موسی حسن پور جغانی

منبع : کتاب سیزده ساله ها، نوشته هادی شیرازی، ص194

 




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
چهارشنبه 93/7/23 11:26 ع

فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید و به یاد شهیدان باشید ، چرا که یاد شهیدان است که مردم را به سوی خدا منقلب می کند.

شهید محمد کشوری

منبع: شمیم یار93




برچسب ها : پیام شهدا  ,


      
چهارشنبه 93/7/23 10:22 ص

ناهار خونه پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودم و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم . این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده. 

شهید مهدی زین الدین

منبع : یادگاران ص 19




برچسب ها : یاد و خاطره شهدا  ,


      
چهارشنبه 93/7/23 10:20 ص

یا حسین، یا حسین، یا حسین آن قدر فریاد «هل من ناصرینصرنی »ات نافذ بود و آن چنان تنهایی ات سر آن تفتیده دشت برهوت دامان را به آتش کشید که اکنون در لبیک به تو ای وارث رسولان همه سختی ها را با لذت ایثار بر دوش خواهیم کشید.

شهید مجتبی طبرانی




برچسب ها : پیام شهدا  ,


      
چهارشنبه 93/7/23 9:38 ص

چندروزی می شد که در اطراف کانی مانگا درغرب کشور کار می کردیم؛ شهدای عملیاتوالفجر4 راپیدامی کردیم . اواسط سال 71 بود . از دور متوجه پیکر شهیدی داخل یکی ازسنگرهاشدیم.سریع رفتیم جلو.همانطور که داخل سنگرنشسته بود ،ظاهراً تیریاترکش به اواصابت کرده و شهید شده بود. خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم ، در کمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشتری است؛ ازآن جالبتر این که تمام بدن کاملاً اسکلت شده بودولی انگشتی که انگشتر درآن بود،کاملاً سالم و گوشتی مانده بود. همه ی بچه ها دورش

جمع شدند.خاکهای روی عقیق انگشتر را پاک کردیم.اشک همه مان درآمد،روی آن نوشته شده بود:«حسین جانم » 

برگرفته از: شمیم یار92

 




برچسب ها : خاطرات دفاع مقدس  ,


      
<      1   2   3   4   5   >>   >